کتاب این یازده تا

عنوانکتاب این یازده تا
نویسندهویلیام فاکنر
ژانرادبیات داستانی
تعداد صفحه260
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب این یازده تا اثر ویلیام فاکنر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

ویلیام فاکنر، نویسنده برجسته قرن بیستم، از هنرمندانی است که با آثار خلاقانه‌اش در جهان ادبیات جایگاه ویژه‌ای دارد. این یازده مجموعه از داستان‌های کوتاه، به ترجمه‌ی توانمند احمد اخوت، توسط نشر ماهی به خوانندگان ارائه شده است. این مجموعه‌ها با عنوان “یادداشت مترجم”، توضیحاتی ارزشمند را در آغاز هر داستان ارائه می‌دهند که به آسانی به خوانندگان کمک می‌کند تا درک عمیق‌تری از مفهوم داستان‌ها پیدا کنند …

خلاصه کتاب این یازده تا

این روزها در شهر ما، فلم استوپس بنای یادبودی مخصوص به خود دارد. یک تندیس برنجی، گرچه این بنا همیشه در چشم مردم است و از تمام نقاط شهر حتی از سه چهار مایلی شهر پیداست ولی فقط چهار نفر دو سیاه و دو سفید، می‌دانند که این بنا مال اوست و این نه یک مجسمه‌ی ساده بلکه یک بنای یادبود است. فلم استوپس که به خاطر زیرکی و زد و بندهای پنهانی و کارهای قاچاق شهرت داشت همراه زن و دختر شیرخوارش از یکی از دهات نزدیک جفرسن به شهر ما آمد. در شهر مرد دیگری هم بود به اسم سورات که کارش دوره گردی و فروش چرخ‌های خیاطی بود. همچنین در رستوران کوچکی هم شریک بود و سودش را

نصف نصف با شریکش قسمت می‌کردند. سورات گرچه چیز زیادی درباره‌ی چرخ خیاطی نمی‌دانست ولی به خاطر زرنگی و صداقت کارش گرفته بود و موقعیت شغلی‌اش باعث شده بود که با مردم شهر و ده سر و کار داشته باشد. اولین بار از طریق او که پیوسته به اطراف شهر مسافرت می‌کرد، اسم فلم استوپس به گوشمان خورد و با کارهایش آشنا شدیم سورات برایمان تعریف کرد که چه طور فلم استوپس که فروشنده‌ی ساده‌ای در یک فروشگاه بیش تر نبود، در میان تعجب همه روزی با دختر صاحب فروشگاه ازدواج کرد که دختری بسیار زیبا و گل سرسبد شهر بود. ازدواج آن‌ها ناگهانی و با عجله صورت گرفت و درست همان روز سه نفر از

دخترهای جوان که قبلاً خاطر خواه فلم استوپس بودند و با او رفت و آمد می‌کردند از شهر رفتند و دیگر هم به آنجا برنگشتند. چندی از عروسی نگذشته استوپس و زنش به تگزاس رفتند. درست یک سال بعد زن با یک بچه‌ی سرحال و تپل دوباره برگشت. یک ماه بعد هم سر و کله‌ی استوپس همراه با مرد غریبه‌ای پیدا شد که کلاه گشاد و گنده‌ای سرش گذاشته و یک گله اسب نیمه و حتی جلویش انداخته بود. به محض ورود یک حراجی راه انداختند و مرد غریبه اسب‌ها را فروخت پول‌ها را جمع کرد و از شهر غیبش زد. کمی که گذشت خریدارها فهمیدند عجب کلاهی سرشان رفته و اسب‌ها نیمه وحشی بوده‌اند. اما آن‌ها …

دانلود کتاب این یازده تا
10.39 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب این یازده تا
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها