کتاب میهمان
عنوان | کتاب میهمان |
نویسنده | آلبر کامو |
ژانر | فلسفی، داستان کوتاه |
تعداد صفحه | 15 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب میهمان اثر آلبر کامو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دارو مدیر یک مدرسه در یک دهکده است که روزی ژاندارم پیر منطقه با یک بازداشتی عرب زبان به مدرسه میآید و از او میخواهد که زندانی متهم به قتل را بیست کیلومتر آنطرفتر تحویل در تینگویت تحویل پلیس بدهد اما دارو درباره تحویل دادن عرب دچار شک و تردید است …
خلاصه کتاب میهمان
آنها در امتداد کوره راه با وجودیکه از چند روز پیش در زیر لایهای از برف سفید کثیف نا پدید شده بود جلو میآمدند. مدیر مدرسه حساب کرد که نیم ساعت طول خواهد کشید که آنها به بالای تپه برسند. هوا سرد بود. بداخل مدرسه برگشت که یک ژاکت با خودش بردارد. عرض کلاس را که خالی ویخ زده بود طی کرد. بر روی تخته سیاه چهار رودخانه فرانسه، یک نقاشی که با چهار گچ رنگی مختلف کشیده شده بود در سه روز گذشته به سمت دهانه مبدا خود جاری بودند. بطور ناگهانی برف باریده بود. آن هم در میانه اکتبر و بعد از هشت ماه خشکسالی بدون هیچ بارانی برف باعث شده بود که آمدن ۲۰ دانش آموز کمتر یا بیشتر که در دهکدههای پراکنده در فلات زندگی میکردند
به مدرسه متوقف شود. اگر هوا خوب میشد بر میگشتند. درو تنها یک اتاق را که محل زندگیش بود و چسبیده به کلاس درس و رو به سمت شرق فلات بود گرم نگاه میداشت. پنجره اتاق او هم مثل پنجرههای کلاس درس به سمت جنوب باز میشد. در آن سمت مدرسه در چند کیلومتری نقطهای بود که فلات به سمت جنوب شیب میخورد. در هوای صاف میشد توده بنفش ردیف کوهها را در جایی که شکاف پنجره به صحرا باز میشد دید. کمی گرم شد و به پنجرهای که ابتدا آن دو مرد را از آن دیده بود بازگشت. آنها دیگر دیده نمیشدند. پس باید سربالایی را پشت سر گذاشته باشند. آسمان چندان تاریک نبود چون در طول شب از بارش ایستاده بود. صبح با نور تیرهای که با بالا
رفتن سقف ابرها با ترس و تردید روشن تر میشد باز شده بود طوریکه در ساعت ۲ بعد از ظهر به نظر میرسید که تازه روز به سختی آغاز میشد اما باز هم این بهتر از آن سه روز بود که برف سنگین درمیان تاریکی غلیظ با بادهای شدید پراکنده که دو تخته در کلاس درس را بصدا در میآورد، فرو میریخت. درو ساعات زیادی را در اتاق میگذراند و فقط وقتی آنرا ترک میکرد که به انباری برای دانه دادن به مرغها یا برای برداشتن کمی ذغال سنگ میرفت. خوشبختانه کامیون ” تا چید” که نزدیکترین دهکده به شمال بود، لوازم مورد احتیاج او را دو روز قبل از کولاک آورده بود و بعد از ۴۸ ساعت باز برمیگشت، به علاوه او اینقدر ذخیره داشت که یک محاصره را تاب بیاورد. چون اتاق کوچک …
- انتشار : 11/11/1403
- به روز رسانی : 13/11/1403