کتاب ساعت گرگ و میش
عنوان | کتاب ساعت گرگ و میش |
نویسنده | ژیلبر سسبورن |
ژانر | داستانی |
تعداد صفحه | 474 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب ساعت گرگ و میش اثر ژیلبر سسبورن به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دو دوست، یکی سرباز دیگری دبیر، یکی جسم را به کار می گیرد و دیگری روح را، یکی عمل کردن را یاد میدهد و دیگری فکر کردن را، یکی خشونت به خرج دادن را در پیش میگیرد و دیگری عدم خشونت را. اما به کجا میرسند؟ کتاب در هر صفحه و هر فصلش چنان از گفته های جان دار، تکان دهنده، گاه گزنده و گاه نوازش آمیز پر است که آدم به فکر میافتد آن ها را در جنگی گردآوری کند …
خلاصه کتاب ساعت گرگ و میش
وقتی صدای سوت نگهبان ها بلند شد تا فوج بچهها و گردشگرها را به طرف درهای خروجی باغ لوگزانبورگ براند، رولان تازه متوجه شد که دو ساعت گذشته و طراوتی دلپذیر جانشین گرمای خورشید شده است. گفت و شنودش با این جوان چتر باز، تحمل آن توهین و تحقیر طولانی… همۀ اینها چه موقع رخ داد؟ این صحنه ای که خود به خود آغاز شد و با إعمال قدرت خاتمه یافت از زندگی اش جدانشدنی بود و در عین حال برایش بیگانه و دشمن مثل غده بدخیمی بود برای بدن چند سال از عمرش را حاضر بود بدهد که بتواند این صحنه را از خاطرش بزداید؟ همانند بچه ها و بیمارها در این
امید بیهوده پا میفشرد که باز هم وسیله ای پیدا خواهد کرد که بتواند موجودیت آن صحنه را از بین ببرد. در مدتی کمتر از دو ساعت زندگیاش مسخ شده بود، نابود شده بود. این چیزی است که آدمهای خسارت دیده بطور خستگی ناپذیری در برابر ویرانههای خانه شان تکرار میکنند: دو ساعت بیشتر طول نکشید… -آقا، بفرمایید داریم درها را میبندیم. این اونیفورم از ریخت افتاده اونیفورم افسر چترباز را به یادش آورد. این لباس بیهودگی دنیایی را که به چرم و پارچه ارتشی مجهز شده تا مانع از این شود که بچه ها روی چمن بدوند بیشتر به رخ میکشد، انگار بخواهند پرهیبهایی را که هرگز
چهرۀ آنها را نخواهند دید از دور به مسلسل ببندند. -هیچ هم خنده دار نیست گفتم که داریم درها را میبندیم. -معذرت می خواهم. از جا برخاست و بدون مقصدی معین به راه افتاد. زمین زیر پاهایش نامطمئن و خصمانه به نظر میآمد. این احساسی بود که در گذشته هم بعضی از شب ها در محلی که خدمت میکرد به او دست داده بود. وقتی نگهبان در را پشت سر او قفل کرد به نظرش آمد برعکس او را زندانی کرده است زندانی در دنیایی که هیچکس جزآن افسر چتربازو خودش در آن وجود نداشت چون در همان لحظه ای که بیشتر از همیشه خود را تنها و رها شده مییافت به هیچ چهره ای نمیتوانست پناه ببرد …
منبع این داستان: رمان خارجی
- انتشار : 17/02/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403