کتاب سونات پاییزی
عنوان | کتاب سونات پاییزی |
نویسنده | اینگمار برگمن |
ژانر | نمایشنامه |
تعداد صفحه | 104 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب سونات پاییزی اثر اینگمار برگمن به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سونات پاییزی فیلمی است ساخته ارنست اینگمار برگمن کارگردان سوئدی و محصول سال ۱۹۷۸ و با بازی اینگرید برگمن. فیلم داستان زن پیانیست مشهوری است که پس از سالها به دیدار دخترش که با او رابطه نداشته میرود. به دلیل مشکلات مالیاتی برگمان با دولت سوئد فیلم در نروژ فیلمبرداری شده است و برنده جایزه گلدن گلاب برای بهترین فیلم خارجی زبان در سال ۱۹۷۹ و نامزد جایزه اسکار برای بهترین بازیگر زن در نقش اصلی (اینگرید برگمان) و بهترین فیلمنامه شده است …
خلاصه کتاب سونات پاییزی
“ویکتور” گاهی بیآنکه زنم متوجه حضورم شود میایستم و نگاهش میکنم، خیلی دوست دارد کنار پنجرهی گوشهی اتاق بنشیند. گمان میکنم دارد نامهای به مادرش مینویسد. اولین باری که پا به این اتاق گذاشت، گفت: اوه چه زیباست اینجا احساس راحتی میکنم. تنها چند روزی بود که همدیگر را میشناختیم. کنفرانس اسقفها در تورندهایم برگزار شده بود و او هم به عنوان خبرنگار یک نشریه کلیسایی به آنجا آمده بود. ما به هنگام ناهار با هم آشنا شدیم و من دربارهی این کشیش نشین با او حرف زدم. او آنقدر به این محل علاقمند شده بود که من جسارت به خرج دادم و پیشنهاد کردم که صبح روز بعد از پایان کنفرانس به اینجا بیاییم. بین راه از او پرسیدم که آیا با من ازدواج میکند؟
او پاسخی نداد اما وقتی وارد اتاق شد. رو به من کرد و گفت: اوه چه زیباست. اینجا احساس راحتی میکنم. از آن به بعد با هم زندگی آرام و خوشی را در این کشیش نشین گذراندهایم. البته ایوا دربارهی زندگی گذشتهاش با من صحبت کرد. بعد از پایان دبیرستان به دانشکده رفت با یک دکتر نامزد شد و سالها با او زندگی کرد دو کتاب کوچک نوشت، سل گرفت نامزدیش را بهم زد و از اسلوبه شهر کوچکی در جنوب نروژ رفت و در آنجا به روزنامه نگاری پرداخت. (کتاب کوچکی را ورق میزند،) این اولین کتاب اوست. خیلی از آن خوشم میآید نوشته است آدم باید زندگی کردن را یاد بگیرد. من هر روز تمرین میکنم. بزرگترین مانع کار این است که خودم را نمیشناسم. کورمال راه میروم. اگر کسی مرا
آنطور که هستم دوست داشته باشد، ممکن است بالاخره جرأت کنم نگاهی به خودم بیاندازم. (از خواندن دست میکشد.) میخواهم فقط یک بار به او بگویم که واقعاً و از صمیم قلب مورد محبت من است، اما نمیتوانم این را طوری بگویم که حرفم را باور کند. نمیتوانم كلمات مناسبی پیدا کنم. ایوا: نامهای به مادرم نوشتهام میخواهی برایت بخوانم، یا اینکه مزاحمت میشوم؟ ویکتور: نه، نه بیا تو و بنشین بگذار چراغ را روشن کنم. با این روزهای کوتاه مثل اینکه حسابی پاییز شده الان رادیو را خاموش میکنم برنامه کنسرت بعد از ظهر است. اگر میخواهی تا آخرش را گوش بدهی من بعداً میآیم. بیشتر دلم میخواهد تو نامهات را برایم بخوانی. (میخواند) دیروز به شهر رفته بودم …
- انتشار : 14/12/1403
- به روز رسانی : 15/12/1403