رمان چشم های بی حیا

عنوانرمان چشم های بی حیا
نویسندهرویا سینا پور
ژانرعاشقانه
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان چشم های بی حیا اثر رویا سینا پور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

فرهاد پسری که به تازگی از خارج برگشته و دختر یکی از اقوام علاقه‌ی خاصی به او دارد! او که از خانواده و وطنش دور بوده به دیدن آشنایان می‌رود و عاشق زنی به نام (کژال) می‌شود، به هر نحوی که شده تمام سعیش را می‌کند که کژال را به دست بیارود …

خلاصه رمان چشم های بی حیا

راه افتادیم به سوی اهواز مباشر در ماشین دایی احمد نشسته بود و فرزاد تمام حواسش پیش فاطمه بود. بالاخره فریفته به زبان آمد و گفت: بهتر نبود جای فرزاد رو با مباشر عوض می‌کردیم؟ فرزاد فورا پاسخ داد: بله بهتر بود خصوصا برای شما مباشر حرف نگفته از کریم دارد که بگوید. پدر با لحنی آمرانه گفت: بس کنید خوب نیست اینقدر سربه سر هم می‌زارین. اذان ظهر در حرم حضرت معصومه بودیم. -مگر تو نمی‌آیی زیارت فرهاد؟ همه پیاده شده بودند و به سوی حرم می‌رفتند. -نه پدر شما بروید من در اتومبیل می‌مانم جای پارک نیست. پدر با اینکه دلخور شده بود اما به روی خودش

نیاورد و رفت به گنبد حضرت معصومه. خیره شدم به کبوترهایی که دسته دسته پرواز می‌کردند و گاهی روی گنبد می‌نشستند به مناره‌های بلند و به مردمی که به سوی حرم هجوم می‌بردند. آیا به راستی هیچ کدام از این‌ها دست خالی از حرم باز می‌گشتن؛ کدام یک هنوز شانه‌هایش زیر بار گناه سنگینی می‌کند؟ کدام یک با دل شکسته حرم را ترک می‌کند. نمی‌دانم من که در پاریس بزرگ شده بودم من که با فرهنگی دیگر آشنا بودم من که عاشق تمدن بودم شاید ازدل هیچکدام از آن‌ها آگاه نبودم و برایم دین و متدین بودن مسخره می‌آمد ساعت دو بعد از ظهر بود قدم‌هایم حتی یاریم نمی‌کردند در

بازار قدم بزنم، مغازه‌ها و اجناسشان در نظرم مسخره می‌آمد پوچ بودند محبوبه مهرنماز خرید تسبیح خرید نبات و سوهان خرید بعداز من پرسید شما چیزی نمی‌خرید؟ خندیدم و گفتم: چیزی برازنده خودم در این مکان نمی‌بینم. نگاهی نه چندان طولانی بهم انداخت و زیرلب گفت: استغفر الله. در دل او را هم به مسخره گرفتم (خرافاتی امل هرگز حاضر نیستم چنین همسری داشته باشم ) مادر در کنارم ظاهر شد: بیا فرهاد جان برای تو خریدم. انگشتر عقیق درشتی در دست مادر بود. -بگیر انگشتت… نگذاشتم جمله اش را تمام کند گفتم: بهتر است به پدر هدیه بدهید من به این چیزها علاقه ای ندارم …

دانلود رمان چشم های بی حیا
2.78 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان چشم های بی حیا
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها