رمان دریا
عنوان | رمان دریا |
نویسنده | ماندانا معینی و ممرتضی مودب پور |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 212 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان دریا اثر ماندانا معینی و مرتضی مودب پور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دریا دختر بسیار زیبا و باهوشی است در دانشگاه با پسری زیبا به نام فریبرز اشنا میشود، فیبرز به او میگوید که از خانواده ای ثروتمند است ولی دریا این دروغ او را میفهمد ولی با این حال او را میبخشد و برای کمک به او از هیچ کاری خود داری نمیکند. به او درس میدهد و در کنار ان به بچه های دیگر هم درس میدهد تا به وسیله ان پول به فریبز کمک کند و در برابر مخالفت های خانواده اش برای ازدواج با فریبز میایستد ولی پس از ازدواج …
خلاصه رمان دریا
محو تماشای فیلم بودم که یه آن متوجه شدم بجای رایان اونیل، فقط چهرهی اون پسره رو میبینم خیلی شخصیت هاشون شبیه هم بود! بیاختیار بلند شدم و تلویزیون رو خاموش کردم که صدای مامانمو شنیدم که گفت: تموم شد پیتون پلیس- Payton Place؟! -نه. -پس چرا خاموشش کردی؟ حوصله دیدنشو نداشتم. -حوصلت سر رفته؟ -ای یه کمی. -پس بیا تو آشپزخونه کمک کن این پیازها رو پوست بکنیم که شب جغور بغور درست کنیم. راه افتادم رفتم طرف آشپزخونه مامانم پشت میز نشسته بود و داشت پیاز پوست میکند و آب از چشماش راه افتاده بود بهش خندیدم و گفتم: اشک هاتون از پیازه یا راستی راستی دارین گریه میکنین؟ با پشت دست
اشک هاشو پاک کردو گفت: یه زن خونه دار و کدبانو گاهگاهی باید غذایی درست کنه که با پیاز زیاد باشه. وقتی آدم داره پیاز پوست میکنه میتونه گریه هاشو بذاره پای سوختن چشمش اون وقت دیگه کسی نمیتونه بفهمه که این چشمشه که داره میسوزه و ازش اشک میاد یا دلش! -مامان چرا دل شما میسوزه؟ مگه چیزی شده؟ -همیشه تو زندگی یه چیزایی پیدا میشه که دل آدمو بسوزونه توام باید این چیزا رو یاد بگیری پس فردا تو زندگی به دردت میخوره. -من با بدبختی تو کنکور قبول شدم که پس فردا نشینم تو خونه و پیاز پوست بکنم. -توام پیاز پوست میکنی! آسیاب به نوبت. -پس این درس ها که میخونم چی میشه؟ پس فردا که مدرکم رو گرفتم
چیکارش کنم؟ پس از همین الان بهتره دانشگاه کنم و بیام آشپزی یاد بگیرم حداقل آنقدر سختی درس خوندن رو تحمل نکنم. -نه تو باید درست را هم بخونی باید یه کاغذ پاره دستت باشه و آشپزی کنی. -اگه قراره آشپزی کنم پس اون کاغذپاره چه به درد میخوره؟ -همون که اون تیکه کاغذ دستت باشه دیگه از شوهرت سرکوفت نمیشنوی -این همه درس بخونم واسه سرکوفت نشنیدن؟ سرکوفت اینو اون آدمو داغون میکنه همونکه شوهرتو بقیه بدونن که از تو غیراز آشپزی و خونه داری کاری دیگهام برمیاد سرت سوار نمیشن حداقل زبونشون رو جمع میکنن! -کیا زبونشون رو جمع میکنن؟ -خودت بعدا میفهمی! از چشمهای خودم شروع کرد اشک در اومدن …
- انتشار : 30/03/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403