رمان دختر طلاق
عنوان | رمان دختر طلاق |
نویسنده | فاطمه رنجبر |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1329 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان دختر طلاق اثر فاطمه رنجبر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان از اونجایی شروع میشود که مادر امید، (ونوس خانم) برای پسرش دنبال یک دختر پاک و نجیب است، برای همین به روستا میرود تا دختری مناسب پیدا کند از طرفی خانواده امید طرز فکر اروپایی دارند، اما عروسی که انتخاب میکنند (آهو)خجالتی و آروم است! بعد از ازدواج اجباری آهو پدر و مادرش طلاق میگیرند، از نظر ونوس خانم، آهو باعث ننگ خجالتشون میشود و از پسرش می خواهد که از آهو طلاق بگیرد و همه کار ها انجام میشود اما دست آخر آهو تصمیم به …
خلاصه رمان دختر طلاق
چه بدبختی گیر کرده بودم بخدا! داره طلاق می گیره ابروی من بره فکر میکنه با ازدواجم همه چی اوکیه، اما به درک حداقلش که مجبور نیستم خودشون رو تحمل کنم! جدا بابت این کارشون نا امید شدم از زندگی. ازدواج اجبار نبود اما اختیاری هم نبود هم من هم امید رغبتمون اونقدر زیاد نیست نسبت بهم. نه خیلی منو دوست داره نه بدش میاد کاملا معلوم بود. اما من کم و بیش خوشم اومده بود ازش، خوب خوشکل بود هیکلی بود نه انقدر اما حسابی ساخته بود خودش رو. آرزوی هر دختریه صدرصد، مخصوصا که پولدار هم هست اما اخلاقی هم شرط بود که حسم میگفت اخلاق
هم داره. سرم و تکون دادم تا از فکر و خیال بیام بیرون، بلند شدم و تشک جمع کردم. رفتم سمت کمد یکی از مانتوهایی که تقریبا قیافش بهتر از بقیه مانتوهام بود برداشتم همش سه تا مانتو داشتم با این میشد چهارمی که مال چهار ماه پیش بود. در زده شد، بلند گفتم: باشه دیگه دارم میام. اه سریع شلوار و شالمم گذاشتم، از در رفتم بیرون که مامان تو کیفم چیزی انداخت. -چی بود؟ -آبمیوه و کیک انداختم بعد از خون گرفتن حالت بدمیشه بخوری. لبخندی زدم: ممنون. بغلم کرد: اهو به اون خدا قسم قصد بدبخت کردنتو ندارم! یه مادر هیچوقت نمیخواد زندگی دخترش تباه شد. از لرزش
شونه هاش فهمیدم داره گریه میکنه. قصد نداشت اما او نمیدونست کاره مناسبی برای به فراهم کردن آرامش نیست. چرا نرفتن پیش مشاور؟ یا یه مدت میرفتن مسافرت تا سرشون هوا بخوره بلکه بفهمن طلاق راه خوبی نیست؟ از بغلش اومدم بیرون. -گریه نکن، من رفتم خداحافظ مامان. -به سلامت دخترم. جلوی در کتونی هامو پوشیدم و سریع در اصلی و باز کردم با یه ماشین مدل بالا جلوی در مواجه شدم اول یکم نگاه کردم تا ببینم خودشه، اما شیشه ها دودی بود. پنجره اومد پایین که یکم رفتم عقب. -بیا بشین دیگه چرا به طوری نگاه میکنی انگار یه چیز عجیب دیدی؟ سرمو انداختم پایین …
- انتشار : 28/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403