دانلود رایگان رمان فراتر از یک رویا اثر مهلا توانا
دانلود رمان فراتر از یک رویا اثر مهلا توانا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
این رمان، قصهی زندگی یک دختری را روایت میکند به اسم سارا که خیلی وقت است از خودش و زندگی اش قطع امید کرده است، داستان دو نوع عشقِ متفاوت را به تصویر میکشد! عشقی که زمینی است و به همنجا هم محدود میشود و عشقی که از زمین فراتر میرود و درگیرِ آسمون میشود …
خلاصه رمان فراتر از یک رویا
یک کلبه ی کوچیک وسط یک دشت بزرگ! اون کلبه چقدر برام آشناس! به سمتش قدم برداشتم. اما همین که رفتم جلو یک دسته کلاغ به سمتم اومدنو نذاشتن جلوتر برم! ولی من نمیدونم چرا مصمم بودم که برم و تو رفتن هیچ تردیدی نداشتم! یهو رها پرید جلوم: سارا برگرد! با دستم میزدمش کنار ولی اون دوباره جلوم سبز می شد! با فریادی که زد سریع نشستم و چشمام و باز کردم! رها بهت زده نگاهم می کرد و با تعجب گفت: دوساعته دارم صدات میزنم خوابت چقدر سنگینه تو دختر! یعنی دوباره خواب دیدم؟!
اون کلبه… چرا میخواستم برم سمتشو نمیتونستم؟! دستشو جلوی چشمام تکون داد: سارا با توام! کجایی؟ با گیجی بهش نگاه کردم: ها؟ -خوبی؟ چشمامو بستم و سرمو تکون دادم.. -خب خدا رو شکر! بیا بریم… مامان یک عصرونه توپ آماده کرده! -گرسنهام نیست! -برا من از این اداها نیا! واسه کسی نازکن که خریدار باشه! آهی از نهادم بلند شد! خندید: غصه نخور! قول میدم اولین خواستگاری که اومد بفرستیمت بری خونه شوهر! با گیجی نگاهش میکردم ! -باشه بابا! حالا اونطوری نگاه نکن! بلند شو بریم… درست شدی
مثل این خارجیای زبون نفهم! دستم و کشید و باهم از پله ها رفتیم پایین… رو به ویدا خانوم با هیجان گفت: مامان! بریم تو حیاط کیکمون رو بخوریم؟ ویدا خانوم که تازه متوجه من شده بود گفت: عصر بخیر! خوبی سارا جان؟! -ممنون ویدا خانوم! -رها جان! برو وسایل رو ببر تو حیاط… منو سارا هم میایم! -ای بابا! باز شوما سارا جونتو دیدی دختر گرامیت رو فراموش کردی ؟! -بدوبرو ببینم! اینقدرم خودت و لوس نکن! -چشم! ویدا خانوم دستمو گرفتو کنار خودش نشوند روصندلی… حس کردم این اتفاق یک بار دیگه برام افتاده! …