دانلود رایگان رمان کوی فراموشان اثر شکوفه شهبال
دانلود رمان کوی فراموشان اثر شکوفه شهبال به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سروش نهایت میزبانی را درباره پرنسا به جا آورد که این حالش از دید بقیه دور نماند. نیلوفر در حالی که خسته شده بود، گفت: نمیخواین بریم؟ من خوابم گرفته. سوگل که مجالی برای بودن با نیما یافته بود از حرف او ناراحت شده و گفت: ای بابا این همه خوابیدی، بس نبود؟ -من میرم تو ماشین. شماها بمونید با هم خوش بگذرونید …
خلاصه رمان کوی فراموشان
صحبت کنان از لا به لای درختان انجیر و انار و زردآلو رد شده و به اتاق بزرگ پنجدری رسیدند. پرنسا وارد اتاق بزرگ رو به آفتاب شد. نور خورشید در عبور از شیشه های رنگی پنجره، نورهای مختلفی را درون اتاق پخش کرده بود. پدر بزرگ که در حال خواندن نمازش بود با دیدن دخترها، سلام نماز را داد و به روی آن ها آغوش گشود. دخترها یکی یکی با پدر بزرگ دیده بوسی کردند و به طرف مادربزرگ رفتند.
مادربزرگ خیلی سرد و جدی با آن ها دیده بوسی کرد. پرنسا با دیدن رفتار سرد همیشگی مادربزرگ لبخند بر لب هایش خشکید. باقاجه که بغض نوه عزیزش را دید، دست بر شانه او انداخت: -بیا ببینم دختر بابا، حالت چطوره؟ مامان بابا چطورن؟ خوبن؟ پس کی میان به ما سر بزنن؟ و با صحبت های این چنین سعی کرد حواس او را پرت کند. پرنسا تشکر کرد و گفت: اگه اجازه بدین من یه دوش بگیرم، بیام.
تمام جونم بوی ماشین گرفته. مادربزرگ بی اعتنا به او تسبیح می گرداند. نیلوفر به سوگل و سوگل به او نگاه کرد. در آخر نیلوفر گفت: -بیا بریم بالا. بریم خونه ما دوش بگیر. پس از این که هر سه دختر تن به آب سپردند و خستگی خود را در کردند، نماز را هم در همان بالا خواندند و با صدای ناهید خانم که برای ناهار دعوتشان می کرد، به پایین رفتند. پرنسا به طرف زیر زمین رفت …