رمان پاکدخت

عنوانرمان پاکدخت
نویسندهریحانه کیامری
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه731
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان پاکدخت اثر ریحانه کیامری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

آناهیتا مشفق، دختری که عزیزترین فرد زندگیش چند میلیارد بدهی بالا آورده و اون در صدد پرداخت بدهی‌هاست و به جایی می‌رسه که مجبور می‌شه تن فروشی کنه…. اولین مشتری اون سامان معتمدِ، صاحب بزرگ‌ترین شرکت لوازم آرایشی خاورمیانه، پسری عیاش و خوش گذرون که دخترا رو مستقیم به اتاق خوابش هدایت می‌کنه! و حالا می‌شه اولین و آخرین مشتریه آناهیتا! به خاطر مشکل شخصی خودش آنا رو مجبور می‌کنه که نقش عشقش رو بازی کنه و بالاجبار با هم هم‌خونه می‌شن… لج و لجبازیا و کل‌کلاشون خوندن داره …

خلاص رمان پاکدخت

روی تخت لم داده و پاهایش را دراز به دراز روی هم انداخته بود و جامی به دست داشت.
_ میدونی که وقایع این اتاق به بیرون درز پیدا کنه باید با زندگیت خداحافظی کنی؟
در حالی که با انگشتانم ور میرفتم پاسخ دادم:
_ بله.
همانطور بیحرکت ایستاده و سر به زیر افکنده بودم.
_د یالا دیگه شروع کن، بهت نگفتن من آدم صبوری نیستم؟
دلم مثل سیر و سرکه میجوشید و مغزم به هیچکاری فرمان نمی داد. “این چه کاری بود کردی آخه دختره ی احمق! تو که نه
بلدی و نه عرضه ش و داری واسه چی آخه خودت و تو هچل میندازی…،!”

ناگهان جام را روی پاتختی کوبید که از صدایش سرم بالا پرید. با چند قدم سریع و بلند خودش را به من رساند و دست زیر چانه ام گذاشت.
_ اگه منتظر یه معاشقه احساسی هستی باید بگم اشتباه اومدی. اینجا از این خبرها نیست.
کم مانده بود به گریه بیفتم، پر استرس دهان باز کردم.
_ نیازی به معاشقه نیست!
دست پیش آورد و تا اولین دکمه ی بلوزم را باز کرد هول زده دستش را گرفتم و ناخودآگاه در خودم جمع شدم.
_این مسخره بازیا چیه؟!
نمی دانستم چطور باید جوابش را بدهم، چطور رفتارهایم را توجیه میکردم…
_من و نگاه کن ببینم.
با شرم چشم به صورت غرق در اخمش دوختم…

دانلود رمان پاکدخت
2.91 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان پاکدخت
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها