رمان رویای نیمه شب
عنوان | رمان رویای نیمه شب اثر مظفر سالاری |
نویسنده | مظفر سالاری |
ژانر | عاشقانه، تاریخی، مذهبی |
تعداد صفحه | 479 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان رویای نیمه شب اثر مظفر سالاری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رویای نیمه شب، رویایی است از جنس عشق که در فضای مذهبی شهر حله در عراق، که زمانی جایگاه حوزه علمیه شیعه و زادگاه مجتهدان بسیاری بوده است، جریان دارد. قرن سوم هجری است و در شهر حله کشمکش میان شیعه و سنی در جریان است؛ کشمکشی که حاکمان قدرت طلب به آن دامن میزنند . در این فضا هاشم که سنی است به ریحانهی شیعه مذهب دل میبازد موانع در راه این عشق بسیار است و هاشم میکوشد بر این موانع پیروز شود …
خلاصه رمان رویای نیمه شب
پدربزرگ چندبار به دارالحکومه فراخوانده شده بود تا بهترین نمونه های جواهرات و زینت آلات را به خانواده حاکم عرضه کند و بفروشد. اولین بار بود خانواده حاکم قرار بود به مغازه بیایند همه چیز را از نزدیک ببینند و آنچه را میخواستند همانجا انتخاب کنند. پدربزرگ دستور داد علاوه بر مغازه کارگاه و زیرزمین را هم مرتب کنند بعید نبود خانمها هوس کنند به کارگاه و زیرزمین هم سرک بکشند. دو محافظ سیاه پوست وارد مغازه شدند. بی حرف و حدیثی به کارگاه و زیر زمین رفتند و همه جا را پاییدند و توی صندوقها و گنجهها را گشتند تا مطمئن شوند چیز مشکوکی وجود ندارد. قوس
شمشیر زیر رداهایشان معلوم بود خانمها که آمدند محافظها بیرون ایستادند تا مراقب اوضاع باشند. خانمها بیست نفری میشدند همسر وزیر و همسران کارپردازان دارالحکومه هم بودند. حاکم چند دختر داشت. جز کوچکترین آن ها، بقیه ازدواج کرده بودند. آنها هم بودند خانمها عقب تر از همسر حاکم ایستادندو احترام گذاشتند دخترا حاکم بدون توجه به مادر با قیل و قال به جواهرات و زینت آلات اشاره میکردند و درباره زیبایی و ارزش هر کدام نظر میدادند. جز سه زن خدمتکار دیگر خانمها صورتشان را با حریر نازکی پوشانده بودند تنها چشمشان پیدا بود دوتا از زرگرها پایین آمده بودند
با شربت و شیرینی پذیرایی میکردند احساس کردم کوچک ترین دختر حاکم را قبلاً دیدهام. در این دوهفته گذشته چند بار به مغازه آمده بود و جواهرات گران بهایی خریده بود پدر بزرگ میگفت لابد دختر بازرگانی ثروتمند است. با دیدن یکی از زنهای خدمتکار مطمئن شدم که آن مشتری ثروتمند همان دختر حاکم است. هر بار تنها با همان خدمتکار آمده بود با خود گفتم با علاقه ای که این دختر به طلا و جواهرات دارد بیچاره مردی که همسرش خواهد شد به خودم جواب دادم: زیاد هم بد نیست بااین همه طلا و جواهری که دارد شوهرش میتواند خود را مرد ثروتمندی بداند. میدانستم نامش قنواء است …
- انتشار : 04/02/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403