رمان شکلات تلخ

دانلود رمان شکلات تلخ اثر هما پور اصفهانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

اردلان در ماموریت قبلی خود همه گمان می‌کنند که مرده است! ولی فقط قرار است برای ماموریت جدیدش همه باور کنن که او مرده حتی شهراد! اردلان در این ماموریت با کیانوش برای گروهی کار می‌کنند بصورت مامور مخفی که در ازای پول آدم می‌کشند …

خلاصه رمان شکلات تلخ

اردلان هوی اردلان حواست کجاست؟ اردلان با حرص نگاهش کرد و باز نگاهش را تاب داد روی صفحه لپ تاپش داشت مورد را با نگاه تعقیب می‌کرد هنوز داخل همان ساختمان بود. آهسته و زیر لبی گفت: این قدر حرف نزن کیانوش! بذار حواسم جمع طرف باشه غیر از ما خیلی ها دارن زاغ سیاهشو چوب می‌زنن. یه دقیقه غفلت کنم پریده! کیانوش پوفی کرد و در حالی که چشم از ساختمان روبه رویش برنمی‌داشت گفت: ده دقیقه تأخیرش داره کار دستمون میده. اینجا همیشه خلوت بود، نبود؟ سر اردلان بالا آمد و با نگاه

دورو برشان را پایید، خیابان فرعی چندان خلوت نبود ولی شلوغ هم نبود. در پیاده رو ترددی هر چند اندک به چشم می‌خورد و در خیابان هم هر چند لحظه یک بار ماشینی رد می‌شد. پوفی کرد و گفت: پلن B رو پیاده می‌کنیم. کیانوش سرش را تکان داد و گفت: منظورت همون نقشه دومه؟ مرده شور حرف زدنتو ببرن ولی موافقم. به دنبال این حرف خم شد از روی صندلی عقب با سرعت نور، اسلحه و صدا خفه کنی را برداشت که خودش با بطری ساخته بود و خطاب به اردلان که همه حواسش به مانیتور بود، گفت: سوژه

در چه وضعیه؟ اردلان بعد از چند لحظه مکث گفت: الان از ساختمان خارج میشه. کیانوش دیگر وقت را هدر نداد. سریع صدا خفه کن را به اسلحه اش نصب کرد و بعد از پوشیدن پیراهنش اسلحه را زیرش پنهان کرد و از ماشین پیاده شد. اردلان لپ تاپ را بست و با یک حرکت خودش را سرجای کیانوش کشاند، ماشین را روشن کرد همزمان گوشی اش را مقابلش قرار داد و برنامه مورد نظر را باز کرد سوژه داشت از ساختمان خارج میشد. تماس را با کیانوش برقرار کرد کیانوش همان طور که با قدم های سریع سمت ساختمان می‌ رفت …