رمان صبح دلداده
عنوان | رمان صبح دلداده |
نویسنده | انسیه تاجیک |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 559 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان صبح دلداده اثر انسیه تاجیک به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
خلاصه رمان صبح دلداده
از بچه گی در خانه ی خان زندگی می کردم. پدر و مادرم هم برای خان کار می کردند. سه سال داشتم که پدرم مرد و خان قبول کرد من ومادرم همان جا باشیم ولی به شرط آن که مادرم باید بیشتر کار مند. بیچاره مادرم زن زحمتکش و فداکاری بود. برای من هم پدر بو و هم مادر . دلم برایش می سوخت. او برای مردن خیلی جوان بود و من هم برای بی سرپرست شدن خیلی کوچک. 14 ساله بودم که مادرم را از دست دادم . باعث مرگ وی کامران برادر صادق خان بود.
آخرین روز های عمر مادرم بود که یکروز صدایم کرد و گفت:”پونه جان! بیا کنارم بشین می خواهم درد دلی برایت بکنم. می دانمکه خیلی سخت و سنگین است ولی گوش کن. چرا که حتماً در زندگی به دردت می خورد.” او سرفه می کرد و دل من هم ضعف می رفت.
لیوان آبی برایش آوردم و گلویش را با آب خنک کمی تر کرد.
هنوز هم زیبا بود . هنوز هم چشمانش رنگ سبز خود را حفظ کرده بود، ولی بی رمق و پژمرده. دستهایش دیگر رمقی نداشت و بدنش رو به فرسودگی بود. آثار مرگ را کمابیش در چهره اش می دیدم. بغض راه گلویم را می بست. آرام دستم را گرفت و گفت:” پونه! خدا مرا ببخشد و عذاب کامران خان را زیاد کند.
اونجور مهموني ها رو دوست نداشتم و بين اون افراد عالي رتبه احساس غريبي مي كردم ولي خب چاره نبود. با چشم هايي كه ، ابرو پر پشت و ﺻاف ، فرخ با قدي بلند و هيكلي درشت ولي تراشيده با بيني و لب گوشتي دل هر كي رو مي تـونست به راحتي ، مثل من سياه و آهويي بودن به دست بياره ولي دل من رو هرگز! فرم كشيده ي ﺻورتش و پوست ﺻاف و سفيدش خيلي به پدرم شبيه بود و هر وقت مي ديدمش حتي اگـه با كارها و حرف هاش دلم مي گرفت ولي به خاطر اين شباهت ظاهري دلم نمي اومد اخم و اعتراضي كنم. جدي و خشك بود اما با خانواده برخـورد بهتري ، لق و خـوش بخاطر نظامي بودن ُخ داشت و البتـه پيش من هميشـه يك سرباز تحت امر ولي محكم بود! با اين كه عموم حجره ي فرش فروشي و وضع مالي خيلي خـوبي داشت ولي فرخ بر اون خـود ساختـه بود…
- انتشار : 27/05/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403