رمان طعم گس سیگار
عنوان | رمان طعم گس سیگار |
نویسنده | دلی مسلمی |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی |
تعداد صفحه | 354 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان طعم گس سیگار اثر دلی مسلمی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
پونه در زندگی مشترک با میعاد به شدت به مشکل بر میخورد! میعاد به پونه شک دارد و این سوءظن او روزگار را برای پونه جهنم کرده، به حدی که دعوایشان بالا میگیرد و میعاد پونه را به شدت کتک میزند و سعی در خفه کردن پونه دارد، پونه برای نجات جانش به میعاد چاقو میزند و فرار میکند …
خلاصه رمان طعم گس سیگار
به مقصد شمال حرکت کردم. همه فکرم تو خونه مونده بود. نگران میعاد بودم تو دلم دعا میکردم که نمرده باشه حرفهای میمون وار ذهنم رو نمیتونستم آروم کنم. حال و روزم خیلی بد بود.. دلم میخواست همه اینها فقط یه خواب باشه اما ظاهرا اینطور نبود و همش یک واقعیت محض بود. نگاهی کلافه به آدرسی که مهسا روی یک تیکه کاغذ نوشته بود انداختم. چالوس… کاغذ رو روی داشبورد پرت کردم. بلند نفس کشیدم. مشت گره شدم روی فرمون رو باز کردم و با کف دست روی اون کوبیدم و زیر لب گفتم: هووووف… کاش با اتوبوس میرفتم… کی حوصله رانندگی تا اونجا رو داره. با صدایی گرفته و خشدار گفتم: خدایا خودت کمکم کن…
خسته شدم. خیلی وقت بود پشت فرمون ننشستم. به همین خاطر خیلی آروم و با احتیاط رانندگی میکردم تا امانت مردم رو نابود نکنم. راه سه چهار ساعته تهران به شمال رو شیش ساعت طول کشید! دیگه رسیده بودم اما از این همه ساعت رانندگی بشدت خسته شدم. همه بدنم گرفته بود. دیگه توان رانندگی نداشتم باید استراحت میکردم. دم رستوران سر راهی نگه داشتم تا آبی به دست و صورتم بزنم خواب از سرم بپره. از ماشین پیاده شدم کش و قوسی به بدنم دادم و سمت رستوران قدم برداشتم چند نفری تو رستوران نشسته بودن و مشغول غذا خوردن بودن. نگاهم رو به اطراف چرخوندم تا سرویس بهداشتی رو پیدا کنم.
چشمم به تابلو کوچیک سرویس بهداشتی سمت چپ رستوران افتاد. سرم رو پایین انداختم. بی توجه به نگاههایی که از لحظهی ورودم روم ثابت مونده بود سمت دستشویی حرکت کردم. به ناچار باید از کنار میز همون مردهایی که نگاه خیره و چندش آورشون رو از من برنمیداشتن بگذرم از کنار میزشون گذشتم. صداهای متفاوتی به گوشم رسید هر کدوم یک چیز گفتن: جون.. صورت خوشگلت چیشده؟ -چه تیکهای .. -بیام باهات تنها نباشی. -در خدمت باشیم خوشگل ازشون دور شده بودم دیگه چیز واضحی نمیشنیدم فقط متوجه قهقههی یک صدایی که یکباره ازشون بلند شد به گوشم رسید. وارد دستشویی شدم و در رو پشت سرم بستم …
- انتشار : 25/02/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403