رمان تموم شهر خوابیدن
عنوان | رمان تموم شهر خوابیدن |
نویسنده | شقایق لامعی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1462 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان تموم شهر خوابیدن اثر شقایق لامعی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
پرتو، درمانگر بيست و چهارساله ای كه در مركز توانبخشی ذهنی كودكان كار میكند، پس از مراجعهی کسری بهراد، پدری جوان همراه با پسر چهارساله اش كه به اوتيسم مبتلا است، درگير شخصيت عجيب و پرخاشگر او میشود. از نظر پرتو، کسری كتابی است قطور كه به هيچ كدام از زبان های دنيا نوشته نشده، اما او قصد فهمیدنش را دارد. درگیر شدن با زندگي كسری با همه ی فراز و نشيب ها و مجهولاتش براي دخترک جذاب است تا جايی كه او را به دوست داشتنی عجيب و غريب وا می دارد! …
خلاصه رمان تموم شهر خوابیدن
سه روز تمام فکر کردم! بین دو راهی بدی گیر کرده بودم. سه روز تمام تلاش کرده بودم تا ذرهای از عشق اسطورهای دوران نوجوونیم به مهبد زنده بشه اما نشد، نتونستم! اعظم کاملا تاییدش میکرد. پسر خوبی بود، خیلی خوب. تا یادمه بود و من همه این سالهای بودنش رو وقت داشتم برای شناختنش و همه جوره نسبت بهش آشنایی داشتم اما با همهی این اوصاف به جای قضیه لنگ میزد به جایی که من نمیتونستم پیداش کنم. در واقع همون امایی که من از توصیفش عاجز بودم. باید با یه نفر صحبت میکردم یه نفر بی طرف یه نفر
که مثل مامان موافق صد درصدی مهبد نباشه. یه نفر که مثل بابا همه چیز رو به خودم نسپره و خودش رو کنار بکشه هر چی به ذهنم فشار آوردم، کسی به جز مریم به خاطرم نرسید که بتونه بهم در این زمینه کمک کنه. اون روز یک شنبه بود و تعداد مراجعینم کم. میخواستم بعد از اتمام ساعت کاری به مریم سربزنم اصولا خانواده ها دو هفتهی آخر اسفند رو از درمان صرف نظر میکردند. البته به استثنای پدر راد بهراد مراجع ساعت یازده بود، اولین مراجعم قبل از وارد شدنشون از صدای گریهی آراد که تو راهرو پیچیده بود، اومدنشون رو
تشخیص دادم یک ربع دیر رسیده بودند و بعد از ورودشون به اتاق پدرش طبق روال همیشه، بدون سلام دادن گفت: من به موقع حرکت کردم ترافیک بود. در حالی که نگاه سرکشم روی صورتش میچرخید، گفتم: اشکالی نداره و نگاهم ثابت موند روی همون کبودی که حالا داشت دوران نقاهتش رو می گذروند. نگاهم رو کنترل کردم و برای گرفتن آرادی که از هر موقعی بی قرار تر بود، جلو رفتم. انقدر جیغ کشیده بود که رنگ پوستش به قرمزی میزد. رو به پدرش پرسیدم: چرا انقدر بی قراره؟ متوجه نشدم که نشنید یا سکوت رو ترجیح داد …
- انتشار : 18/07/1402
- به روز رسانی : 01/12/1403