رمان تلما

دانلود رمان تلما اثر ساحل بهنامی (راز.س) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

تلما در یک شرکت معتبر حسابدار است و او با رسوا کردن دست دزدی خیلی‌ ها در شرکت به سمت مدیر حسابداری رسید، و پرونده رئیس شرکت را هم رو کرد و باعث اخراج آن شد، حالا مدیر عامل،  برادر زاده‌ی خود را برای ریاست به شرکت فرستاده و …

خلاصه رمان تلما

به عقب برگشتم و به جمع سه نفره ای که روی صندلی های آخر کلاس جای گرفته بودند نگاه کردم. جمع سه نفره ای از دانشجوهای بچه مثبت دانشگاه… حتی از صحبت کردن با دانشجوهای دختر هم فرار می‌کردن. با دیدن نگاهم هر سه سر به زیر انداختن… عاطفه سقلمه ای نثار پهلوم کرد و گفت: خوردی پسرای مردم رو … نیشخندی به روش زدم: خفه بابا … دوباره مشغول نوشتن شد. منم گوشیم و بیرون کشیدم و جواب اس ام اس های رسیده از نگارو می‌دادم که استاد وارد کلاس شد. همه از جا بلند شدیم. زند بعد از یه احوالپرسی گرم روی صندلیش نشست و گفت: یه کار خیلی خوب دارم

برای داشنجوهایی که علاقه مند باشن، بستگی به شرایط خودتون داره که بخواین همکاری کنید یا نه؟ طراحی یه نرم افزار جامع حسابداری.. خوشحال میشم شما هم شرکت کنید … عاطفه با ذوق گفت: من هستم استاد رو من حتما حساب کنید… با لبخند زند به طرفم برگشت و گفت: تلما تو هم بیا… تازه تو سابقه کاری داری و بهتر میتونی کمک کنی. زند قدمی به طرفم برداشت: البته چراکه نه خانم مهدوی؟! -متفکر گفتم اخه زمان زیادی برای اینکار ندارم. من خیلی کم وقت می‌کنم برای این کارا… قراره تو روزایی که همه وقت داشته باشن روش کار کنیم.. خوشحال میشیم همراهی کنید. نفس عمیقی

کشیدم تو چشمای قهوه ایش خیره شدم: حتما… عاطفه با ذوق گفت: ایول تلما. لب زیرم و بین دندونام گرفتم و چشم غره ای بهش رفتم انگار که تازه متوجه حرفی که زده باشه شده بود که دست راستشو رو دهنش کوبید و باعث شد لبخندی روی لب زند بیاد. زند نگاهی به پسرای کلاس انداخت گفت: بقیه چی از اقایون؟ به طرف دوتا دختر پشت سرمون برگشت: شما خانما! همون پسری که عاطفه بهش لقب غضنفر داده بود گفت: ما ترجیح می‌دیم با زن جماعت همکار نشیم… استاد به طرف میزش برگشت در همون حال گفت: آقایون از شما که تحصیلکرده هستین این حرفا بعیده. عاطفه با خشم گفت …