کتاب ما تمامش میکنیم
عنوان | کتاب ما تمامش میکنیم (و کسی نماند جز ما) |
نویسنده | کالین هوور |
ژانر | عاشقانه، داستان معاصر |
تعداد صفحه | 288 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود کتاب ما تمامش میکنیم (و کسی نماند جز ما) اثر کالین هوور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان انتشارات رمان بوک
داستانی جذاب و مصداقی بارز برای این جمله است: گاهی اوقات کسی که دوستت دارد، بیش از همه آزارت میدهد. لیلی بلوم با مردی به نام رایل کینکید آشنا میشود. مردی که جراح مغز و اعصاب است و رفتارش با لیلی زندگی او را به بهشت تبدیل میکند. زندگی زیبایی که حتی در رویای لیلی هم وجود نداشت. اما دغدغههایش او را به یاد عشق اولش، اتلس کاریگن، میاندازد. مردی که از لیلی محافظت میکرد، با او نقاط مشترک فراوانی داشت و ناگهان، دوباره سر و کلهاش پیدا شده است… با خوندن این کتاب میفهمین آدم های زیادی هستن که هیچوقت زندگی ساده ای نداشتن، اما هرگز دست از تلاش نکشیدن تا به زندگی مطلوبشون برسن !
خلاصه کتاب ما تمامش میکنیم
رو تخت پاهامو جمع میکنم تو دلم و بهش زل میزنم تقریباً آخراشم قسمتای زیادی نموندن دفتر خاطرات رو برمیدارم و میذارم رو بالشی که کنارمه زیرلب میگم نمیخونمت هر چند اگه ادامهش رو بخونم تموم میشه. این که امشب اطلس رو دیدم دونستن این که دوست دختر داره کار داره و به احتمال زیاد خونه برای نخوندن این قسمت کافیه و اگه این دفتر خاطرات لعنتی رو کامل بخونم میتونم برش گردونم تو جعبه کفش و دیگه لاش رو هم باز نکنم بالاخره برمیدارمش و به پشت میخوابم. «الن دجنرس تو خیلی مزخرفی» الن عزیز
«شنا کن و شنا کن» این جمله برات آشنا نیس الن؟ این همون چیزیه که تو انیمیشن نمو، دری به مارلین میگه. «فقط شنا کن، شنا شنا» من طرفدار پروپاقرص کارتون نیستم ولی برای این کارت بهت آفرین میگم کارتون هایی رو دوست دارم که هم باعث خنده میشن هم حسی رو درون آدم ایجاد میکنن از امروز به بعد فکر میکنم این کارتون مورد علاقهم باشه چون جدیداً حس میکنم دارم غرق میشم و بعضی و وقتا آدما نیاز دارن یکی یادشون بندازه باید به شناکردن ادامه بدن. اطلس مریض شد. خیلی شدید. الان چند شب پشت سر
همه که از پنجره اتاقم میآد و رو زمین میخوابه؛ ولی دیشب تا نگاهش کردم فهمیدم یه اتفاقی افتاده روز قبلش یکشنبه بود و برای همین شب قبلش ندیده بودمش ولی خیلی داغون به نظر میرسید. چشماش دوتا کاسه خون بودن رنگش پریده بود و با وجود هوای سرد موهاش خیس عرق بودن حتی نپرسیدم حالش خوبه یا نه چون میدونستم حالش خوب نیس دستمو گذاشتم رو پیشونیش خیلی داغ بود چیزی نمونده بود داد بزنم و مامانمو صدا کنم، گفت: «لیلی حالم خوب میشه» و بعد شروع کرد به بازکردن تشکش رو زمین …
- انتشار : 28/04/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403