دانلود رایگان رمان بانوی رقاص من اثر اعظم فهیمی
دانلود رمان بانوی رقاص من اثر اعظم فهیمی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
یکتا، معروف به ( ربکا ) که در فرانسه همراه با ناپدری خود زندگی میکند، او در کلابی شبانه مشغول به کار است، در پی تصادف دوستش سارا درگیر بازی میشود که زندگی او را در مسیری پرماجرا قرار میدهد …
خلاصه رمان بانوی رقاص من
از چند پله ی مقابل بالا می روم و به رابین که کنار دیجی ایستاده است اشاره می کنم که آماده هستم، رابین بدون فوت وقت به دیجی اعلام می کند که موزیک مورد نظر را پلی کند و همین حرکت او باعث می شود صدای همهمه بخوابد و چشم ها به انتظار من به پیست رقص دوخته شود، با قدم هایی بلند خود را به جایگاه می رسانم که صدای تشویق های کر کننده به هوا می رود، لبخندی از سر رضایت روی لبانم می نشیند و هماهنگ با موزیک جلو می روم و شروع به رقصیدن می کنم
درست هماهنگ با ریتم به کمر و دستانم حرکت می دهم. به جرات می گویم که استاد این کار هستم و در رقص های زیادی مهارت دارم، به اندامم حرکت می دهم طوری که چشم هر بیننده ای به سمتم کشیده می شود و صدای جیغ و سوت کل کلاب را پر میکند. نگاهم روی جمعیت می چرخد، شب شلوغی است، از مرد و زن و پیر و جوان حضور دارند و قطعا این موضوع باعث خوشحالی رابین است که کلابش جانی دوباره گرفته است، حتی خود رابین هم می داند با حضور من مشتری های زیادی به کلاب معروفش پا می گذارند
با پایان صدای موزیک تعظیم کوتاهی می کنم و از پله ها پایین می آیم که صدای “ربکا، ربکا” گفتن شان کل سالن را در بر می گیرد و همه برای رقصیدن با موزیکی که پخش می شود در هم می لوند. رابین به دنبالم می آید و با لبخند بزرگی می گوید: -عالی بودی عزیزم! سری به نشانه ی تشکر تکان می دهم و داخل اتاق مخصوصم می شوم
با خستگی دستمالی بر می دارم و عرق پیشانی ام را می گیرم، روی صندلی ولو می شوم، حسابی خسته هستم و طبق عادت غلطی که دارم، سیگاری از روی میز بر می دارم و بعد از روشن کردنش گوشه ی لبم می گذارم، گاهی می کشم، آرامم می کند و از تمام اتفاقات دنیا فراموشم می شود! برایم لذت بخش است، البته این تلقینی است که به ذهنم وارد می کنم
شاید با خودم لج کرده ام… شاید هم با فرهاد! حوصله ی بیشتر ماندن را ندارم، شب هایی که حال خوشی دارم بیشتر می مانم و مابین جمعیت همراه شان می رقصم، اما امشب خسته و کسل هستم، حوصله ی این که با هر کدام آن ها پر انرژی خودم را تکان بدهم را ندارم، حوصله تعریف و تمجید شنیدن و نگاه های خیره را ندارم …
سلام .متوسط بود