رمان زمهریر هور

رمان زمهریر هور
عنوانرمان زمهریر هور
نویسندهمعصومه آبی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه2111
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

دانلود رایگان رمان زمهریر هور اثر معصومه آبی

رمان زمهریر هور
رمان زمهریر هور

دانلود رمان زمهریر هور اثر معصومه آبی (شهریاری) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

یخبندان هیچگاه پایان نخواهد پذیرفت وقتی خودت زمستان باشی، آخرین فصلِ سال را هیچ پایانی نیست، رنگِ خون چون یاقوتی می درخشد وقتی بر سپیدی برف جاری شود، خون می خواهد برایِ پایانِ زمهریرِ وجودش، ماکان مردی است پر از خشم، پر از سرما، قسم خورده تا دستِ لرزان و دلِ یخ زده اش آرام نگیرد مگر زمانی که طعمِ خون را زیرِ زبانش حس کند، آنقدر قساوت دیده که خود، قلبش را به دست گرفته و تقدیمِ زمستان کرده است، تا ببارد،تا یخبندان شود، تا قندیل ببندد، تا بکشد یا بمیرد، قصه ای که جز بارشِ بارانِ خون بر سپیدی برف پایانی نخواهد داشت …

خلاصه رمان زمهریر هور

برای اولین بار از لحظه ای که داخل خانه شده بود ، حالتی غیر از بی توجهی و تمسخر در چهره اش پدیدار شد  اندکی ابروهایش و لبِ زیرینش را جلو فرستاد و با چشمانی که کمی بزرگتر شده بودند ، سری تکان داد – که اینطور ! داخل خانه که قدم برداشتند ، صدای گام هایشان پیچید ماکان لرز کرد با دیدن پرده های کدری که شاید روزی به رنگِ سفیدِ برفی بودند و با هر وزشِ باد تکان می خوردند دندان بر هم فشرد و نگاه از آن سمت گرفت

با صدایی گرفته غرید – اولین کاری که میکنی اینه ، تمامِ پرده ها رو عوض میکنین  پرده های سرمه ای ، داخلشونم یه کوفتی میندازین که هر وقت باد زد تکون نخورن !رمان هور سپس با گام هایی بلند به سمت اتاق ها رفت  خانه قدیمی بود و طبیعتا اتاق هایش هم زیاد اینگونه به نظر می رسید که متعلق به شخصِ صاحب نامی بوده است همانطور که به سقفِ اولین اتاق و دیوارِ پوسته پوسته اش نگاهی می انداخت گفت

پنجره ها تماما عوض میشن ، دو جداره برای همه شون میله های دزدگیر نصب کن دوربین یادت نره هر گوشه ای از حیاط و سوراخ سنبه ها دوربین میخوام کوچکترین اتاقی رو که میتونی پیدا کنی ، اختصاصش بده به اتاق نظارت تمام درا هم عوض بشن عایق صوتی و حرارتی درِ اصلی ضد سرقت و بهترین جنس یه دستی هم به خودِ خونه بکش قرارِ زمانِ زیادی اینجا باشیم ، باید تمیز باشه یا نه ؟!

و سپس به سمتِ مردِ مسکوت پشتِ سرش چرخید همانطور هوشیار و گوش به زنگ به او می نگریست و حرف هایش را می بلعید لب هایش تکان خوردند ، شاید لبخند می زد – خوشحالم زنده میبینمت ، حامی حامی ناگهان خندید و دستی به موهای پشتِ سرش کشید آنطور که آن ها تصور می کردند او احتمالا باید در مناطقِ جنوبی ایران زیر خروارها خاک دفن می بود ولی حالا روبروی او ایستاده و از آخرین باری که می دیدَش ، وضعیتِ جسمی مناسبت تری داشت ماکان نفسی گرفت و به آرامی دکمه های پالتویش را گشود

آن را پشت و رو تا کرد و سپس شالِ بلند را از دورِ گردنش برداشت ؛ رو به حامی گفت – کجا بذارمش ؟! حامی تن به سمت عقب تاباند و با دست سمتی را نشانش داد – یه انباری ته راهرو هست ، تونستم مرتبش کنم ماکان به آرامی از کنارش گذشت و به همان سویی رفت که او می گفت پالتویش را با دقت گوشه ای گذاشت و سپس سر چرخاند و به حامی خیره شد که کوچکترین چمدانش را می آورد دستش را دراز کرد و آن را گرفت و به نرمی زیر یکی از گنجه ها هل داد

سر بالا گرفت و به حامی خیره شد – هر کاری میکنی بکن ، اما نذار کسی که میاد اینجا ، پاش به این انباری واشه چون اونوقت مجبوریم خلاصش کنیم تا دهنش بسته بمونه تا وقتی بچه ها مستقر میشن باید کاملا بی سر و صدا باشیم عین سایه بریم و عین یه سایه بیایم حامی که حالا با جدیت او را می نگریست ، به نرمی سر تکان داد ماکان از کنارش گذشت و دوباره چرخیدن در خانه را از سر گرفت

باید تمام روزنه هایش را می شناخت ، تمام نقص هایش را ، تمامِ ضعف ها و قوت هایش را حالا با آن پیراهن سفید و شلوار و جلیقه ی سرمه ای رنگ و آستین های تا زده شبیه همان ماکانِ سالهای پیش بود …

دانلود رمان زمهریر هور
9.52 مگابایت
PDF
لینک کوتاه :
اگر برای دانلود مشکل دارید لطفا گزارش ارسال کنید تا در اسرع وقت لینک دانلود اصلاح شود.
گزارش مشکل دانلود از سایت
فقط کاربران سایت امکان ارسال گزارش را دارند
اگر شما نویسنده رمان زمهریر هور هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

خرید رمان های فروشی

همراه ما در کانال تلگرام رمان بوک شوید!
هوادار ما در اینستاگرام رمان بوک باشید!

نقد و بررسی شما درباره رمان زمهریر هور

لطفا پس از مطالعه رمان زمهریر هور نظر خود را برای دیگر کاربران بنویسید.
از ارسال نظر به زبان انگلیسی یا نوشتن فینگلیش پرهیز کنید.
تمام نظرات توسط تیم مدیریت رمان بوک بررسی شده و پاسخ داده می‌شوند.
اشتراک در
اطلاع از
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پریسا
1 سال قبل

رمان خوبیه

مهدیه
1 سال قبل

دوست نداشتم موضوعشو

سپیده
پاسخ به  مهدیه
1 سال قبل

موضوعش چیه؟

error: نمیشه متن رو انتخاب کنی
کانال تلگرام رمان بوک پیج اینستاگرام رمان بوک