دانلود رایگان رمان فروشی نیست (جلد اول-دوم) کامل اثر ساحل زندی
دانلود رمان فروشی نیست اثر ساحل زندی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان درمورد دختری به اسم ناتالیاست که زندگیشو توی یه پرورشگاه گذرونده و استعداد خاصی توی موسیقی و نقاشی داره و همین استعداد باعث میشه هدف یه باند قاچاق انسان قرار بگیره در برخورد با اعضایه باندی که مسیر زندگیش رو عوض میکنن. دختر روسی که شباهتی به روس ها نداره!دختری با کلی راز کشف نشده درمورد زندگی گذشته و آینده ای که حتی در محال ترین باورتون نمیگنجه و زمان حالی که به اجبار و زورگویی داره میگذره! اما چیزی درمورد ناتالیا وجود داره تو اینهمه بدبختی عشقیه که در کماله ناباوری جوونه میزنه و رشد میکنه …
خلاصه رمان فروشی نیست
تقریبا دیگه شب شده بود داشتم از استرس میمردم. پشت پنجره وایساده بودم ببینم کی این یارو میاد. رابرت هم رفته بود به اشپزا گوشزد کنه چیزی کم نذارن. یه مدت که پشت پنجره بودم، یهو سه تا ماشین همزمان جلوی در خونه پارک کردن ماشینای اولی و دومی کلا درشون باز نشد! اما وسطی دو نفر ازش پیاده شدن و در لیموزین مشکی رنگ اولی رو باز کردن و ازش یه مرد قد بلند و لاغر اما چارشونه که خیلی قیافش مشخص نبود و لباس ورزشی مشکی تنش بود پیاده شد و بعدم درو بستن سه چهار نفر دیگه پیاده شدن و همه از
چهار طرف اسکورتش میکردن یعنی اینه؟! اصلا شبیه رییسا نیست! همونطور که داشتم پنجره رو میجویدم یهو صدای رابرت از پشت سر اومد: چیکار میکنی؟ انقد تابلو بازی درنیار بیا کنار. سریع از پشت پنجره رفتم کنار و قبل از اینکه رییسه بیاد تو فرار کردم تو اشپزخونه. اما از گوشهی در داشتم دید میزدم. دوتا از خدمتکارا درو باز کردن و رییسه و محافظاش وارد شدن. حالا قیافشو بهتر میدیدم موهای مشکی و براقی داشت که رو به بالا زده بودشون و چشمای ریز و ابی رنگی داشت که ادمو یاد گرگ مینداخت… اره درسته چهرش شبیه
گرگ بود! این گرمکن چیه دیگه؟ وقتی میخوان برن کار یه نفر و یک سره کنن با لباس ورزشی میرن؟! انتظارم چیز دیگه ای بود. انتظار یه شخصی مثه رابرتو داشتم. کت شلواری و اتو کشیده. این خیلی راحت بود! انقد مشغول انالیز قیافهی طرف شدم اصلا نشنیدم بهم دیگه چی گفتن و چطور رفتن سمت اتاق پذیرایی. خب خداروشکر. از لحظهی بدو ورود سوتی ندادم! صداشون از پذیرایی به اشپزخونه نمیرسید. درمونده بودم اما از اینکه منو ندیده بود خیالم راحت بود. یکی از صندلی ها رو کشیدم و نشستم محکم تکیه مو دادم …
هیجانی بود و غیرقابل پیش بینی دوستش داشتم بخونید
جزو عالی ترین هایی که خوندم نزدیگ ۳ ماه بود دنبالش میگشتم تازه پیداش کردم شک نکنید و حتما بخونیدش
خوب نبود و سبک نوشتاری به صورتی بودکه نمیتونستم تصویر سازی کنم