دانلود رایگان رمان نجیب بی آبرو اثر هاله نژاد صاحبی
دانلود رمان نجیب بی آبرو اثر هاله نژاد صاحبی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
حورا تک دختر حاج فتاح، روحانی معتمد محل، چهل روز بعد از مرگ نامزدش آرش، متوجه میشود که باردار است! کسی باور ندارد که این نطفه حلال و از همسر صیغهایش بوده، ولی امیریل برای حفظ یادگاری پسرخالهاش آرش، پیشنهاد ازدواج به حورا میدهد …
خلاصه رمان نجیب بی آبرو
چشم هایش را به آرامی باز کرد و به سقف سفید بالای سرش دوخت. سکوت اتاق را صدای چکهی آرام سرم در رگ هایش میشکست. با گیجی روی تخت نشست و به اطراف نگاه کرد. فهمیدن این که در بیمارستان است سخت نبود اما اینکه چرا و چگونه راهی بیمارستان شده است را به یاد نمیآورد. کش چادرش که بی قیدانه دور گردنش افتاده بود را با دستی که آزاد بود روی سرش گذاشت و از تخت پایین آمد. سوزن سرم از دستش خارج و به آنی خون از پشت دستش جاری شد. دستش را با درد روی رد خون گذاشت و بلند فریاد زد:
پرستار؟ یکی کمک کنه. ثانیهای طول نکشید که در به سرعت باز شد و سپس به دیوار برخورد کرد. نگاه اشکی و ترسیده اش را به امیریل که نگاهش میکرد دوخت و گفت: داره خون میاد. نمیدانست گریه اش از تک بخیه ای که پشت دستش خورده بود یا یادآوری دلیل بیمارستان آمدنش. اما هر چه بود ثانیه ای بند نمیآمد. بدون اینکه بداند مردی که در اتاقش ایستاده از اشک ریختن متنفر است آب دماغش را به آرامی بالا کشیدو باشرمندگی زمزمه کرد: ببخشید تو زحمت افتادین لطفا زنگ بزنین حاج بابام. بدون اینکه به گفته های او توجه
ای نشان بدهد، پرده اتاق را کشید تا نور بی رحمانه آفتاب، چشم هایشان را اذیت نکند. سپس به سمت تخت آمد و گفت: باید یه چیزی رو بفهمی! ترسیده آب دهانش را قورت داد. دعا میکرد در این لحظه سر از تمام حقایق پنهان جهان در بیاورد الی آن چیزی که حتی تصورش هم برایش ترسناک بود. انگار مانند همیشه خیلی خوش شانس نبود، چرا که امیریل روی تک صندلی کنار تخت نشست و بی مقدمه گفت: تو بارداری! گفت و ندانست چه ولوله ای در جانش انداخت از آنچه میترسید به سرش آمده بود. اما باز هم باور نمیکرد …
رمان خوبی بود، عالی نبود ولی خوب بود
فقط خیلی زیاد پرش زمانی داشت، چند خط داستان بود بعد میزد هفته ی بعد، دوباره چند پاراگراف یهو میرفت سه ماه بعد، دوباره یهو یکسال بعد…. خسته نباشید 🌹
رمان خوبی بود