رمان آخرین داستان عشق
عنوان | رمان آخرین داستان عشق |
نویسنده | پگاه رستمی فرد |
ژانر | عاشقانه , اجتماعی |
تعداد صفحه | 1418 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | تیم رمان بوک |
دانلود رمان آخرین داستان عشق اثر پگاه رستمی فرد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون ویرایش شده با لینک مستقیم
قصه درباره پسریه که بعد از ۹ سال تحصیل در خارج به کشور بر میگرده و با دختری آشنا میشه که شباهت بسیار زیادی به مادرش داره ، شباهتی که اتفاقی نیست و همین باعث ورود به انتقام برنامه ریزی میشه که زندگی اش رو تحت تاثیر قرار میده و …
خلاصه رمان آخرین داستان عشق
شايان چمدان متين را برداشت و راه افتاد. متين هم كنارش آرام آرام قدم بر ميداشت… تقریبا هم قد و هم هيكل بودند دو جوان خاص و خوش تيپ. هر كس نمي دانست فكر مي كرد با هم برادرند… البته از برادر هم به هم نزديك تر بودند… برای شایان نه، ولي برای متين كه اخلاقش با هر كسی جور در نمی آمد و همیشه دوري از آدم هايي كه با او زمين تا آسمان تفاوت داشتند را ترجيح ميداد،
شايان تنها كسي بود كه مي توانست به او این اجازه را بدهد که تنهايي اش را به هم بزند. با اينكه شايان بر خلاف او آدم شوخ طبع و پر انرژي بود… خود متين هم نمي دانست چه چیزی در وجود اين پسر یافته كه از هر آدمي برایش عزيز تر است و حتي بعد از 9 سال برگشتنش به ایران را فقط به شايان اطلاع داده بود. شايان چمدان را در پورشه ي مشكي رنگش گذاشت و گفت:
بپر بالا… بعد دستش را روي در ماشين گذاشت و با يک حركت از روي در به داخل ماشين پرید… متين در حالي كه در ماشين را باز مي كرد گفت: -حاصل دسترنج خودته يا جيب آقاي علوي؟ بعد سوار شد و در را بست… شايان عينك دودي اش را روي چشم هایش زد و راه افتاد -دلت خوشه برادر من. من مثل خودت زدم به راه مطربي و اين مسخره…
متين با قطع كردن حرف شايان گفت: -ااا… درست صحبت كن شايان تو كه هنرمند باشي مثل بي فرهنگا صحبت کنی ديگه از ديگران چه توقعي داري؟ شايان دست راستش را از فرمان ماشين جدا كرد، آنرا روي شيشه ي عينكش گذاشت و گفت: -اي به روي اين چشم بي صاحابه صاحاب مرده… ميگفتم افتادم توي راه هنرمند مطربي
شايان؟؟؟ اينبار شايان به خنده افتاد و گفت: شرمنده سيبيلت… بابا ما راه هنر پيشه كرديم… توي اين كارم بهتر از خودم مي دوني پول نيست كه نيست… البته واسه شما گنده ها هستا… واسه ما نیمچه هنرمندا نه… متين به جلو خيره شد… آرنجش را روي در گذاشت… انگشتش را زير لبش كشيد و گفت: چقدر ايران عوض شده… راستي شرمنده ي كدوم سيبيلم؟
شايان خنديد و گفت: -همين ته ريش و سيبيل خوشگلتو گفتم… خب تعريف كن ببينم… از خاله فرنگا چه خبر؟؟؟ چندتا همسر اختيار كردي؟؟؟ از احوالات توله هاي كوچولوت بگو… سلول هاي بيني عمليت در چه حالن؟؟؟!!! خاله فرنگ و همسر كجا بود همين الانشم از زير فشار كار و درس به سختي بيرون
- انتشار : 18/04/1398
- به روز رسانی : 20/09/1403
دو نویسنده رو با هم اشتباه گرفتید این پگاه نویسنده ی رمان اسطوره و مومیایی نیست!
اِاااا! این اون نیست؟ به هوای اون نویسنده اومدم😂 مرسی که گفتی🧡
اصلا جالب نبود ،همه دخترا عاشق یه نفر،همه فدایی یه نفر…،خیانت،مسخره کردن معلولین،خودکشی…دیگه چی باید باشه؟
دقیقا همینه
داشتم رمانو میخوندم که به اون قسمتی رسیدم که این اون شایان و متین تو پارک داشتن سر به سر یک پسر بیمار میذاشتن و حتی یکی از شخصیت های رمان اونو دیوونه خطاب کرد . همونجا بود که سریع رمانو پاک کردم .متاسفم به حال این نویسنده !
واقعا انتظار نداشتم با توجه به رمان هایی که قباا از ایشون خوندم این هم قلم ایشون باشه
عزیز شما هم دارید اشتباه می کنید ، پگاه رستمی فرد و p*e*g*a*h یک شخص نیستن ، خانم رستمی فرد ایران هستن و رمان چاپی دارند ولی p*e*g*a*h ایران نیستن و هیچکدوم از رمانهاشون یعنی تب و اسطوره و شاه شطرنج و زهر تاوان و بن بست ۱۷ و مومیایی چاپی نیستن.
این چنل خانم p*e*g*a*h هست : pegah1985
و اینم پیجشون :pegah_64
اونجا هم بار ها توضیح دادن ک با خانم رستمی فرد یک شخص نیستن و ایشون هم یکی از نویسنده های خیلی خوب هستن که فقط با p*e*g*a*h تشابه اسمی دارند.
سلام عزیز ، توی سایت ها به اشتباه اسم این دو نویسنده یکی شده ، p*e*g*a*h اصلا ایران نیستن و رمان چاپی هم ندارن اینم چنلشونه:pegah1985(ادمین لطفا ایدی رو پاک نکنید) که توضیح دادن توش با پگاه رستمی فرد تشابه اسمی دارندفقط و دو شخص متفاوت هستند ….متاسفانه توی این سایت هم رمان های p*e*g*a*h رو به خانم رستمی منتصب کردند که اشتباهه و امیدوارم تصحیحش کنن.
تورو جدتون نویسنده رمان اسطوره شاه شطرنج و تب و با پگاه رستمی فرد اشتباه نگیرید اون نویسنده محشر هستن بی برو برگرد
نه عزیزم. اشتباه میکنی. نویسنده همه این رمان ها خانم پگاه رستمی فرد هستند. حتی اگه عنوان رمان های خانم پگاه رستمی فرد رو سرچ کنی، برات این رمان ها رو میاره.
ایشون الان این رمان رو باز نویسی کردن چون وقتی سنشون خیلی کم بود نوشتن
برخلاف بقیه رمان هایی که از خانم پگاه خوندم
احساس میکنم قلم این رمان خیلی ضعیف تر بود و اتفاقاتشم عجیب و دور از انتظار…
انگار فقط میخواستن تعداد صفحات رمان زیاد شه که با اغراق
این بلاها سر زندگیشون اومد
کاش خانم پگاه اجازه ندن نویسنده های دیگه رمان های نه چندان خوبشونو به اسم ایشون چاپ کنن…
خوندن این رمان رو پیشنهاد نمیکنم.
من هم آخر داستانو متوجه نشدم
واقعا یکی بیاد توضیح بده
سلام این رمان خوب و قشنگ بود نمیدونم خیلی تخیلی بود مخصوصا لحظه ای که مرد مثلا با اسلحه مرد این قسمتش قشنگ نبود و اینکه به نظرم خیلی به تیپ و لباس های افراد داخل رمان اهمیت داده شده بود البته این خوبه که ادم بگه که اون فرد مثلا چی پوشیده و… اما خیلی درباره نوع لباس مدل پوشیدنشون حرف زده بودید ولی در کل بگم که واقعا عالی بود موضوع رمان خیلی متفاوت بود و باعث شد که خیلی از این رمان خوشم بیاد. واقعا مرسی از شما.
ایشون نویسنده رمان اسطوره نیستن
سلام دوستان.
رمانهای اسطوره. تب. شاه شطرنج. موميايي. بن بست17… از خانم پگاه رستمی فرد ک با نام p*e*g*a*hشناخته میشن هست. ک بسیا رمانهای زیبا و آموزنده ای هستن ک موضوعات اجتماعی و مشکلات امروز جامعه رو در قالبهای عاشقانه و رمانتیک ب قلم میکشن…
ام رمان آخرین داستان عاشقی از این نویسنده نیست. از خانم راضیه رستمی فرد هستن ک رمان های ایشون هم ب اسم پگاه منتشر میشن…. البته ایشون هم نویسنده خوبی هستن و رمانهای زیبایی نوشتن اما نمیدونم چرا رماناشونو ب اسم نویسنده دیگه ای منتشر میکنن….
سلام خدمت شما
ایشون نویسنده اسطوره نیستن!
سلام عرض ادب به نظر من این کتاب واقعا قابل مقایسه با سایر نوشته های خانم رستمی فرد نیست و با عرض پوزش این کتاب بیشتر به فیلمهای تخیلی میخورد در حد بچه های دبستان بیش از حد اغراق داشت و کلا خیلی سطحی بود برعکس رمان اسطوره
نویستده رمان های اسطوره و تب و … خانم رستمی فرد نیستن
نویسنده اون کتاب ها با نام p*e*g*a*h شناخته میشن و فعالیت دارن
سلام
می خواستم به شما تبریک بگم بابت این رمان تاثیرگذار. بهتره یاد بگیریم توی زندگی قرار نیست همیشه اتفاقاتی بیفته که ما ازشون راضی باشیم.
این رمان جدا از پایان تلخی که داشت درس های زیادی ازش یادگرفتم. این رمان یه رمان تخیلی که بیشتر توی فیلم های ترکیه ای اتفاق می افته
نیست بلکه واقعیت تلخی که ممکنه برای هرکس اتفاق بیفته -عاشق شدن و نرسیدن-خواستن با تمام وجود و نداشتن-لبخند های مصنوعی که فقط
برای پنهان کردن غم درونمون روی لبامون می کاریم همه و همه واقعیت دارن…
بازم ممنون برای من خیلی اموزنده بود
قبل تر ها وقتی بچه ها غذایی رو که مادرشون با هزار زحمت پخته بود رو دوست نداشتن تف میکردن بیرون ؛ مادرشون وقتی این حرکاتو میدید بدون اینکه ذره ای ناراحت شه ظرف رو از جلوی بچش جمع میکرد و میگفت اشکال نداره بچست… غافل از اینکه نمیدونست بچش قراره برای همیشه بچه بمونه…داستان نظر دادن های ما هم همینه فکر میکنیم همه جا خونمونه و ما هنوز همون بچه هایی هستیم که چون فعلا نمیتونیم حرف بزنیم پس غذا رو تف میکنیم حرف های زشت و زنندمون نظر های بی جا و بی ادبانمون رو تف میکنیم تو صورت کسی که ساعت ها و روز ها براش زحمت کشیده غافل از اینکه بعد از یه مدتی اون ادما چون امثال شما هارو زیاد میکنند عادت میکنند وبزرگ تر میشن و شما ها با نظر های زشت و ناراحت کننده روز به روز ….
متاسفم! چه بخواهید بپذیرید یا نه شما دیگه بزرگ شدید و حالا میتونید درخواست ها و نظر هاتونو بیان کنید ولی به جا! با احترام
دوست عزیز میتونستید نخونید
خانم پگاه رستمی فرد یکی از بهترین نویسنده های رمان هستند من رمان های اسطوره، تب، زهر تاوان ،شاه شطرنج، مومیایی رو خوندم عالی بود و اموزنده
کاش این قدر کم لطفی نکنیم هرچند سلیقه ها متفاوته ولی ادب چیز دیگریست.
خدالعنـ…کنه بااین رمان نوشتنت .
آخه اینهمه گنننند زدی تو اعصاب آدم آخرش چی شد؟
نه واقعا بیا یه رمان دیگه درشرح پایان این رمانت بنویس آدم اینقده عمرخودشو تلف شده نبینه واسه خوندنش