
رمان ارث بابابزرگ دل آرا دشت بهشت
دانلود رمان ارث بابابزرگ از دل آرا دشت بهشت و nazila Love

دانلود رمان ارث بابابزرگ از دل آرا دشت بهشت و nazila Love با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همین حالا رمان ارث پدربزرگ از رمان بوک ☕ مینا پس از مرگ پدرش، به همراه مادرش به منزل پدر بزرگش نقل مکان می کنند که او هم فوت می کند و با خوانده شدن وصیت نامه تصمیم بر این می شود که مینا و پسر عمویش با هم ازدواج کنند تا صاحب ارث کلان پدربزرگش شوند، جهت اطمینان خاطر از دروغ نبودن این وصیت، مخفیانه به منزل سعیدی (وکیل خانوادگی) رفته و با دیدن شناسنامه او متوجه می شود چند ماهی است با مادرش ازدواج کرده و …
خلاصه رمان ارث بابا بزرگ
حالا هر کوفتی … پاشو برو بیرون، دختره ی بی ادب ولج باز، فقط میخوای به من بگی بی سوادم آره؟ اون موقع که من درس می خوندم مادرت هم بدنیا نیومده بود، چه برسه به تو … من همینطور ساکت سرم رو انداخته بودم پایین و آقا جون درست به روی ساعت یک ربع کامل هیکل من رو شست … بعد که آروم شد گفت: باید یه کاری برام انجام بدی … کلافه گفتم: من نمیرم دنبال بچه های عمو حمید چند ثانیه بی هیچ حسی نگاهم کرد تا خودم متوجه بشم که منظورش این نبوده و من نباید وسط حرفش می پریدم، سرمو انداختم پایین و گفتم: ببخشید آقا جون حرفتون رو بزنید.
به روم نیاورد و ادامه داد: میخوام همه ی ارثم رو در زمان زنده بودنم به نامت بزنم … سعی کردم لبخندم که از سر ذوق بود رو مخفی کنم ولی چندان موفق نبودم، ادامه داد: البته شرط داره … لبخندم خشک شد و گفتم: نه آقا جون، ما عطای ارث شما رو به لقاش بخشیدیم، من نمیخوام، ممنون نوک عصاش رو به بازوم فرو کرد و گفت: تو خیلی غلط میکنی نخوای، مگه دست خودته
حتی اگه کاری هم برات نکنم و چیزی بهت نرسه وظیفه اته که به حرفم گوش کنی و کاری که میگم انجام بدی، من به گردنت حق پدری دارم و تو باید به حرف پدرت گوش بدی، فهمیدی؟ با حرص عصاش رو از دستم دور کردم و در حالی که بازوم رو می مالیدم زیر لب گفتم: بله آقا جون گلوشو صاف کرد و گفت: معلوم نیست من کی سرم رو بذارم زمین شاید همین یه ساعت بعد شاید هم چند سال دیگه …
این رمان چاپ که نش ه؟؟؟؟
چاپخونه ها مثا بقالی سر کوچه شدن!
در دسترس و آزاد و ..