رمان دژکوب
عنوان | رمان دژکوب |
نویسنده | مدیا خجسته |
ژانر | عاشقانه، انتقامی |
تعداد صفحه | 1414 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان دژکوب اثر مدیا خجسته به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون ویرایش جدید با لینک مستقیم
بهراد، مرد زخم دیده ایست که فقط به حرمت یک قسم آتش انتقام را روز به روز در سینه اش بیشتر و فروزان تر میکند، سرنوشت او را تا لبه ی پرتگاهی پیش میبرد که در آن سوی آن چیزی جز تاریکی نیست! بی آنکه بداند این بار تاریکی همان روشنایی صبح زندگی اش بوده، که نقشه ی انتقامش با عشق پیوند میخورد اما …
خلاصه رمان دژکوب
ساعت از هشت غروب گذشته بود و او هنوز نمیدانست باید چکار کند… اگر سر خود غذایی میپخت و باز اتفاق دیروز تکرار میشد چه؟ تلفن خانه قطع بود و هیچ وسیلهی ارتباطی برای به اصطلاح هماهنگی با بهراد نبود. حالا باید چکار میکرد؟ بی حال و حوصله به کانتر تکیه داده بود که صدای زنگ تلفن برخاست نمی دانست باید جواب بدهد یا نه… اصلا مگر تلفن قطع نبود؟؟ نا مطمئن گوشی را برداشت و آرام گفت: بله؟ _چرا گوشی رو جواب نمیدی؟ اخم کرد و عصبی گفت: از کجا میدونستم تویی؟
بهراد پوفی کشید و گفت: تلفن خونه یه طرفه ست. زنگ زدم برای شام همانگ بشم باهات گناهه دوباره اون همه غذا حيف بشه! ترمه کلافه دستی به پشت گردنش کشید و سعی کرد آرام باشد. _صدام و داری؟ _بله! _خوبه.. برای شام قیمه.. بذار زعفرونش هم زیاد باشه… ترمه رسما خشک شد خواست چیزی بگوید که بهراد گفت: از قیمه بی هماهنگی قبلی خوشم نمیاد.. اما قیمه با همانگی دوس دارم. غذای مورد علاقمه شک نداشت اگر بهراد اینجا بود، بی توجه به خطرناک بودنش تا جایی که زور داشت ناخن هایش
را در گوشت تنش فرو میبرد. آنقدر عصبی بود که هیچ حرفی برای گفتن نداشت زیر لب با حرص گفت: عقده ای! _چیزی گفتی؟ نشنیدم.چشم بست و با زور گفت: هیچی. _خوبه.. همیشه هیچی نگو دختر خوبی باش! دیگر طاقت نداشت میخواست گوشی را قطع کند که بهراد گفت: سایزت چنده؟ نگاه به لباس هایش کرد چاره ای نداشت. نمیتوانست تمام مدت با این لباس ها سر کند. آرام و ناراضی گفت: سی و چهار.بهراد “اوکی” سرسری گفت و بی خداحافظی گوشی را قطع کرد. اندازهی یک دنیا حرص داشت …
- انتشار : 25/05/1398
- به روز رسانی : 01/12/1403
آخرش عاشق هم میشن؟؟
میشه لطفا جواب بدید که من بقیشو بخونم😂
رمان خوبی بود ولی ، انتقام ، تشکیلات بزرگ ، حضور ناگهانی یک دختر وسط زندگی یه پسر از جنس یخ و نفوذ کردن در باندی بزرگ و… تمام اینا منو یاد رمان گنهکار میندازه
درضمن نویسنده عزیز ، چند جا سوتی داده بود که خوب قابل گذشت بود
درکل خوب بود
جالب بود خیلی دوسش داشتم
بسیار عالی و جذاب
افرین عالی بود
چرا لینکش نیست؟؟
درود بر شما . بسییاربسیییار زیبا بود و ازهمینجا به خلاقبت نویسنده دستمریزاد میگم . بعنوان یه رمان خوان حرفه ای یوی از بهترین رمانها بود که مرتبا با اتفاقات جدید و معماهای تازه سورپرایزم میکرد . باید ژانر رمان رو عاشفانه معمایی میذاشتین . پیشنهاد دوستتون دو قبول کنید و حتتتما بخونیدش قول میدم لذت وافری ببرین 😊 با تشکر از رمان بوک قدردان زحماتتون هستیم🙏🌼