رمان سایه سرخ
عنوان | رمان سایه سرخ (نسخه کامل) |
نویسنده | ماریا |
ژانر | عاشقانه، ازدواج اجباری |
تعداد صفحه | 594 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان سایه سرخ (نسخه کامل بازنویسی شده) اثر ماریا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رستا بعد از مرگ نامزدش در روز عروسیاش، دچار افسردگی شدیدی میشود، پدرش برای بهبودی رستا مجبورش میکند با امین ازدواج کند! ولی حالا خبر ندارد امین علاوه بر اذیت و آزار رستا، با سواستفاده از محبتش، از او چک و سفته گرفته تا …!
خلاصه رمان سایه سرخ
زیر لب ناسزایی برای امین گفتم. خودش باعث این افکارم بود. حرف هایی بی سروته و زندگی نابسامانی که داشت و میخواست کنار من هم ادامه بدهد. مانتو خردلی جلو بازم را برداشتم و بدون اینکه حواسم به یقه بلوزم باشد تنم کشیدم. با صدایم امین سرش را بالا آورد و لیوانش را سر کشید. -من حاضرم. از داخل لب زیر گزیدم و نگران از سرخی صورتش آرام گفتم: میخوای یکی دوساعت دیگه بریم. دستی به صورتش کشید و لبخندی زد. -چرا؟ -اخه… کنش را برداشت و گفت نگران نباش هنوز هوشیارم. دستهی کیفم را فشردم و
خودم را لعنت فرستادم من مجبورش کرده بودم. ماسک را سمتش گرفتم. -صبح گرفتم. سوییچ را از جاکلیدی برنج کنار در برداشت و جلوی آینه ایستاد. -نمیخواد. -امین خطرناکه مریض میشی. بوی الکل حالم را بهم زد بینیام را گرفتم: وای امین اینطوری نریم بوی الکل خیلی زیاد میاد. بلند خندید. -نترس عزیزم. تعلیم و تربیت شدهی خودشونم. چشمانم گرد شد! نه انکار می کرد نه حاضر میشد توجیه کند. طول مسیر حتی یک کلمه حرف نزد دوست داشتم سوال های ذهنم را خودش پاسخ دهد اما حیف که هربار طفره میرفت و با
حرفهای سربسته دست به سرم میکرد جلوی ساختمان دمی عمیق گرفتم و لبه های مانتویم را بهم نزدیک کردم. نگاهی از پایین به بالا بهم انداخت در دل گفتم کاش اینو نمیپوشیدم. دست امین روی کمرم نگاهش کردم. -ماسكتو بردار اینطوری شبیه پرستارا میشی. لبخندی زدم. -خودت نمیزنی به منم توصیه میکنی بردارم ولی من میترسم امین خان حوصلهی بیمارستان و دوا و دکترم ندارم. لبخندی زد و فشاری به کمرم داد: یه توصیه بهت دارم. جدول را گذشتم و متعجب سمتش برگشتم. کنار گوشم زمزمه کرد نه سوال کن، نه جواب بده …
- انتشار : 05/09/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403