رمان هشت متری
عنوان | رمان هشت متری |
نویسنده | شقایق لامعی |
ژانر | عاشقانه , اجتماعی |
تعداد صفحه | 2861 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |

دانلود رمان هشت متری اثر شقایق لامعی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان، با ورودِ خانوادهای جدید به محله آغاز میشود؛ خانوادهای که دنیایی از تفاوتها و تضادها را با خود به هشتمتری آوردهاند.
“ایمان امیری”، یکی از تازهواردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بیاعصاب” رویش میزند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله و خصوصاً خانوادهی آیدا را به چالش میکشد و درگیر و دار این برخوردها، ماجراهایی پیش میآیند که آیدا را بدجوری به زندگیِ “بیاعصاب” گره میزنند …
خلاصه رمان هشت متری
مامان همیشه میگفت مقدس” بلندگو قورت داده و این باور را در ذهن هشت سالهی امیر علی کاشته بود که در شکم مقدس یک بلندگوی بزرگ و چند بچه بلندگو وجود دارد! چند لحظه ای را برای خوابیدن سروصدا انتظار کشیدم اما صدای مقدس که قطع نشد ،هیچ سروصدای همسایه های دیگر هم اضافه شده بود و این فقط یک معنی داشت؛ معرکه ای جدید در راه بود نگاهم را دوختم به صورت غرق در خواب ایل نازا خوابش انگار فقط با سروصدای دفتر من مشکل داشت؛ وگرنه توپ هم تکانش نمیداد!
ناچاراً از جایم بلند شدم و به طرف پنجره رفتم و به محض آن که سرم را بیرون ،بردم با دیدنِ داوود نیمه برهنه دهانم باز ماندا حدسم درست بود و ،معرکه به مرکزیت خانه ی مقدس راه افتاده بود. هاج و واج به لباسهای مچاله شده ی توی دست داوود نگاه کردم یک سر معرکه مقدس بود و سر دیگرش داوود بخت برگشته که خدا میدانست چرا نیمه شبی باید لختش را نصف محل ببینند و نصف دیگر فردا وصفش را بشنوندا تقریباً از هر پنجره سری بیرون بود و پنجره های خالی هم یک نماینده ی حضوری در دایره تماشاچیان حاضر در کوچه داشتند.
در تلاش بودم که از موضوع سر در بیاورم که خود مقدس کارم را با توضیحی که روبه جمع داد راحت کرد تو خونه ی من دختر آورده پسره ی هرجایی نگاهم تازه متوجه دخترک غریبه ای که کمی آن طرف تر روبه روی در خانه ی غلام مفنگی ایستاده بود شد و ذهنم در کمتر از چندثانیه داستانی از دلِ ماجرای پیش رویش بیرون کشید؛ بنده خدا داوود نگاهم رویش نشست که سعی داشت با صدایی آرام چیزی را به مقدس حالی کند اما تلاشش نتیجه ی عکس داشت که مقدس فریاد کشید: سانجيلاناسان حياسيز اوغلان دل درد بگیری پسره ی بی حيا و بعدش چادرش را زیر بغل زد و سرش را گرفت رو به آسمان و گله اش را پیش خدا برد …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 29/01/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403
داستان و شخصیت پردازیها واقعا قشنگ بود
یکم طولانی بود و میشد که خیلی کوتاهتر باشه
ولی ارزش یکبار خوندن رو داره.
اصلا رمان باید اینجوری باشه قلم قوی تصویرسازی زیبا و داستان جذاب و بدون زیاده گویی رمان خوب باید خواننده رو ببره تو دل داستان .واقعا ارزش وقت گذاشتنو داره.تبریک به نویسنده
در کل خیلی خوب بود و زندگی معمولی و آدمای معمولی به زیبایی بیان کرد. اما جاهایی واگیه های ذهنیش خیلی بود.
آثارشقایقلامعی خیلیحرفه ایاستوبهترینکلماترادر یهترینجملات قرارمیدهد
خییییلی خوب بود
قشنگ بود مخصوصا نیمه اول ک دختره واقعا ی زندگی معمولی داشت تو خانواده معمولی گاهی رو مخ..از این نظر درکش کردم.
لطفا ایمیل بزنید:
fitil@yahoo.com
سلام وقت بخیر من این فایل رو خریداری کردم اما باز نمیشه چیکار باید بکنم؟
زیبا و شیرین
رمان دوست داشتنی بود لذت بردم از خوندش واقعا
خیلی ممنون رمان زیبایی بود لذت بردم. موضوع جدید و پردازش خوبی داشت. ممنون از خانم لامعی عزیز.
خیلی زیبا