کتاب اتوبوسی به نام هوس
عنوان | کتاب صوتی اتوبوسی به نام هوس |
نویسنده | تنسی ویلیامز |
ژانر | ادبیات، نمایشنامه، درام |
تعداد صفحه | 114 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب اتوبوسی به نام هوس اثر تنسی ویلیامز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
ماجرای داستان در نيواورلئان اتفاق ميافتد. داستان مربوط به تصوير عقب افتادهای از زيبايی زنی حساس در محيطی نامناسب است. بلانش دوبوا پس از از دست دادن خانهی خانوادگی خود از شهر کوچک بل ریو، در می سی سی پی، به محله ای فرانسوی در نیواورلئان سفر می کند تا با خواهر کوچکتر و متاهل خود، استلا، و شوهر او استنلی کوالسکی زندگی کند. بلانش در دهه سی زندگی خود است و پولی ندارد. او جای دیگری هم برای رفتن ندارد. بلانش به استلا می گوید که به دلیل اعصابش (که بعدا دروغ گفته می شود) از مقام آموزش انگلیسی خود مرخصی گرفته است …
خلاصه کتاب اتوبوسی به نام هوس
صبح زود روز بعد است. صداهای گوناگون و در هم از خیابان بگوش میرسد. استلا در اطاق خواب دراز کشیده در روشنائی صبحگاه، سیمای او راحت و آرام است. يك دستش را روی شکمش گذاشته و مادرانه آنر لمس میکند. در دست دیگرش کتاب تفریحی با پشت جلد رنگی گرفته. لب ها و چشمان او مثل بت های شرقی آرام و بی حرکت است. روی میز از باقیمانده صبحانه و غذای دیشب شلوغ است و پیژامای پر زرق و برق استانلی روی درگاه حمام افتاده است درب خارج به روی آسمان روشن باز است. بلانش جلوی این در ظاهر
میشود. شبی را توام با بیخوابی صبح رسانده و ظاهرش، برخلاف استلا، کاملا ناراحت است. قبل از دخول از میان در نگاه میکند و با عصبیت انگشتانش را جلوی دهانش میگیرد. بلانش: استلا؟ استلا: ( با تنبلی تکان میخورد) -هان؟ (بلانش ناله ای میکند و بدرون اتاق خواب میشود و در حاليكه یک حمله عصبی او را فرا گرفته خود را کنار استلا میاندازد.) بلانش: جونی، خواهرجونم! استلا: (خودش را عقب میکشد) بلانش، چه خبره؟ بلانش به آرامی بر میخزد و کنار تختخواب میایستد، در حالی که انگشتانش را به لبهایش میفشارد.)
بلانش: رفته ؟ استلا: استان Stan؟ آره. بلانش: برمیگرده؟ استلا: آره دیگه، اتومبیلو برای روغن کاری برده. بلانش: چرا استلا من نیمه دیوونه شده بودم! وقتی فهمیدم تو انقدر عقلت کم بود که بعد از اون الم شنگه باز برگشتی اینجا خواستم دنبالت بیام. استلا: خوشوقتم که اینکارو نکردی. بلانش: چی به خیالت رسیده بود؟ جواب بده، چی؟ چی فکر کردی؟ استلا: خواهش میکنم، بلانش بشین. انقدر داد نزن. بلانش: خیلی خوب. من حالا به آرامی از تو میپرسم. چطور تونستی دیشب برگردی اینجا؟ چرا باهاش حرف زده بودی!
- انتشار : 24/05/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403