کتاب نجواها و دروغ ها
عنوان | کتاب نجواها و دروغ ها |
نویسنده | جوی فیلدینگ |
ژانر | عاشقانه، رازآلود |
تعداد صفحه | 395 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب نجواها و دروغ ها اثر جوی فیلدینگ به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
این کتاب داستانی است دربارهی یک زن جوان به نام اولیویا و تلاش او برای پیدا کردن هویت واقعی خود. اولیویا در گذشتهای نامعلوم زندگی میکرده و حالا در حال تلاش برای پیدا کردن خانوادهاش است. اما در این راه با مسائل و دروغهای بسیاری روبرو میشود که باعث میشود به سختی بتواند به هدف خود برسد. جذابیت این کتاب در شخصیت پردازی دقیق و عمق دار شخصیت اول، اولیویا، است. نگرش نوآورانه جو فِلْدینگ به دنبال پیدا کردن همانطور که هستید، به علاوه تصورات جالب و غیرمنتظره، باعث مي شود كه خواننده به سادگي با شخصيت اوليه همكاري كند. کتاب “نجواها و دروغ ها” چالش برانگيز است و باعث تأمل در مسائلی مانند هويت، خانواده، واقعيت و دروغ میشود. این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای رازآلود و پرماجرا مناسب است …
خلاصه کتاب نجواها و دروغ ها
دقیقاً سر ساعت هفت برای شام رسید شلوار کتان مشکی و بلوز مشکی بدون آستین پوشیده بود موهایش را عقب برده و به طرز زیبایی بافته بود که خیلی زیبا به نظر میرسید یک دسته گل تازه چیده در یک دستش و یک بطری نوشیدنی دست دیگرش بود. آلیسون با افتخار گفت: آمارون ایتالیائی ۱۹۹۷ است. بعد پشت چشمی نازک کرد و ادامه داد: دنه این که همه چیز را درباره این نوشیدنی بدانم، ولی مردی که در فروشگاه آن را می فروخت به من اطمینان داد که سال ساخت بسیار خوبی بوده است.
لبخندی زد لبهای کمی براقش تمام قسمت پائین صورتش را گرفته بود دهانش باز شد تا یک مزرعه از دندانهای بسیار عالی را نشان دهد. لبهای خود من فوراً به لبخندی از ته قلب باز شدند گرچه به زودی بسته شدند تا دندانهای روی هم افتاده ام را که سالها ارتدونسی گران قیمت هم نتوانسته بود اصلاحشان کند، نشان ندهند. مادرم همیشه میگفت روی هم افتادن فک بالا و پائینم به خاطر عادت لجوجانه بچگیام است که انگشت وسط و انگشت چهارم دست چپم را می مکیدم و در همان حال دماغم را به باقیمانده پاره یک پتوی بچگانه که خیلی دوست داشتم میمالیدم.
ولی چون مادرم هم عیناً همین دندانهای روی هم افتاده را داشت مایلم که باور کنم این ناهنجاری بیشتر ژنیتک است تا اختیاری آلیون دنبالم آمد و از اتاق نشیمن به اتاق ناهار خوری و از آنجا به آشپزخانه رفتیم گلها را باز کردم و یک گلدان بلند کریستال را پر از آب کردم. آلیسون پرسید: «کمکی از دستم بر می آید؟ چشمان مشتاقش هر گوشه از اتاق را تحت نظر داشت انگار میخواست همه جزئیات به یادش بماند. فقط یک صندلی بیرون بکش و با من حرف بزن» به سرعت گلها را در گلدان آب نیمه گرم گذاشتم رزهای صورتی، مرواریدهای ظریف و گلی های صحرائی ارغوانی را بو کشیدم و گفتم: «خیلی قشنگند. خیلی
ممنون قابلی ندارد.
- انتشار : 24/02/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403