کتاب عشق‌های فراموش شده: صفورا اره و غلام بهونه‌گیر

عنوانکتاب عشق‌های فراموش شده: صفورا اره و غلام بهونه‌گیر
نویسندهاعظم مهدوی
ژانرعاشقانه، ادبیات کودک و نوجوان، ادبیات معاصر
تعداد صفحه89
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب عشق‌های فراموش شده: صفورا اره و غلام بهونه‌گیر اثر اعظم مهدوی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

ماجرای عاشقیت صفورای عبوس و بداخلاق به غلام لوده و زن‌باره. آن هم درست روزی که خوش‌خوشان غلام است، روزی که پاشنه‌ی کفش‌هایش را خوابانده، موهای فرفری شبق‌ رنگش را روغن زده و به خواستگاری می‌رود …

خلاصه کتاب عشق‌های فراموش شده: صفورا اره و غلام بهونه‌گیر

آن روز که در قاب در کوچه صفورا عاشق غلام شد یک روز سرد زمستانی بود بعدازظهر یک روز سرد زمستانی. صفورا بیست و دوساله بود. بیست و دوسالگی کلافه‌اش می‌کرد. ننه‌اش مدام به او می‌‌گفت که دیگر پیر شده. صفورا می‌دوید جلوی آینه، خودش را تماشا می‌کرد. گیس‌هایش هنوز سیاه و براق بود، شبیه مارهای وحشی که از همه جای سرش آویزان باشند، نه مثل موهای پنبه دانه‌ای ننه بزرگش. همه‌ی دندان‌هایش هم سر جایشان بودند، هر چند کج و کوله و زرد و سیاه اما بودند. نمی‌فهمید چه چیزش شبیه پیرهاست. صفورا نه که پیر شده باشد بزرگ شده بود. تمام این سال‌ها عشق با او کاری کرده بود کارستان. هم آره تر شده بود، هم مهربان تر، هم غمگین تر، هم

سرخوشتر، هم پرهیاهوتر و هم تنهاتر. آن روز بعد از ظهر صفورا زودتر از همیشه از حجره بر می‌گشت. آقا دده‌اش که ریغ رحمت را سرکشید و رفت آن دنیا عموی صفورا حجره‌ی پارچه فروشی‌اش را صاحب شد. سر ماه هم چیزکی به آن‌ها می‌داد تا از گرسنگی نمی‌رند. اما صفورا آن قدر پایی شد و ممدحسن را که حالا قد کشیده و پشت لبش کم کمک سبز شده بود، علم کرد و آن قدر دم حجره‌ی آقا دده‌ی خدابیامرزش جیغ و ویغ کرد که عمویش فرار را بر قرار ترجیح داد و حجره را رها کرد و پی زندگی خودش رفت. حالا یکی دو سالی می‌شد که صفورا به کمک ممد حسن حجره را می‌گرداند. ممدحسن با مشتری‌ها طرف می‌شد اما در اصل این صفورا بود که حجره را می‌گرداند. از پشت طاقه‌های پارچه

چنان داد می‌کشید که کسی جرئت نمی‌کرد در حضور او کلاه سر ممدحسن بگذارد. ممد حسن تازگی چهارده ساله شده بود. حالا پشت لبش قد یک بندانگشت سبز بود. یک چیزهایی‌اش به صفورا و یک چیزهایی‌اش به سنبله می‌ماند. ابروهای پرپشت صدای دورگه دست‌های بزرگ و پت و پهنش شبیه صفورا بود. طبع شعر و عاشق پیشگی او را هم داشت، اما برخلاف صفورا که عشق برایش همیشه غلام بود و بس، ممدحسن هر روز عاشق چیزی یا کسی می‌شد، کنج حجره کز می‌کرد و برایش شعر می‌گفت. یک روز عاشق بچه گنجشکی که از بالای درخت عرعر افتاده و پخش زمین شده بود، یک روز عاشق بته جقه‌های پارچه‌ای که تازه به بازار آمده بودند، یک روز عاشق صدای پای …

دانلود کتاب عشق‌های فراموش شده: صفورا اره و غلام بهونه‌گیر
14.14 مگابایت
PDF
Picture of Mehdi Ansari
Mehdi Ansari
من، مهدی انصاری، مدیر و بنیان‌گذار رمان بوک (RomanBook.ir)، با عشقی ژرف به ادبیات فارسی و جهان، بستری برای گردآوری، ویرایش و عرضه رمان‌های فارسی و خارجی و همچنین پرورش نویسندگان فراهم کرده‌ام. هدف و رسالت من، حفظ اصالت و ترویج ادبیات داستانی فارسی و پیوند دادن قلم‌ها و اندیشه‌هاست. رمان بوک نه یک سایت، بلکه آرمانی برای شکوه دوباره ادبیات فارسی است.
دیدگاه کاربران درباره کتاب عشق‌های فراموش شده: صفورا اره و غلام بهونه‌گیر
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها