کتاب کودکی یک رئیس
عنوان | کتاب کودکی یک رئیس |
نویسنده | ژان پل سارتر |
ژانر | اجتماعی |
تعداد صفحه | 119 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب کودکی یک رئیس اثر ژان پل سارتر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان این کتاب به ماجرای شکل گیری جهان بینی و شخصیت پسری به نام لوسین فلوریه، از چهار سالگی تا اوایل جوانی او، می پردازد. لوسین که پسر کارخانه داری ثروتمند است، به جست و جوی هویت و معنا می رود تا بفهمد «چه اشکالاتی در او وجود دارد و مشکلش چیست». او روانکاوی فروید را از نظر می گذارند، با یک شاعر ارتباطی نزدیک اما گذرا برقرار می کند و در نهایت، عضوی از یک سازمان فاشیستی جوانان می شود و به همراه سایر اعضای سازمان، مردی یهودی را به قتل می رساند که در حال خواندن روزنامه است. کتاب کودکی یک رئیس، داستانی بسیار تأثیرگذار و خواندنی است که مانند سایر آثار سارتر، ذهن مخاطب را تا مدت ها درگیر خود می سازد …
خلاصه کتاب کودکی یک رئیس
من در لباس کوچک فرشتهایم پرستیدنی هستم خانم پرتیه به مامان گفته بود پسر کوچولوی شما را باید خورد، در لباس فرشته ایش پرستیدنی است. آقای بوفاردیه لوسین را میان زانوان خود کشید و بازوانش را نوازش کرد و خندان گفت: «یک دختر کوچولوی راست راستی است. اسمت چیه؟ ژاکلین مارگو؟ لوسین؟ لوسین پاک سرخ شد و گفت اسمم لوسین است اطمینانی به پسر بودن خود نداشت خیلی آدمها بغلش کرده مادموازل خطابش کرده بودند.
جملگی آن بودند که او با آن بالهای ساخته از پارچه توری، پیراهن بلند آبی، بازوان کوچک برهنه و جعدهای بلوندش بسیار دلفریب است میترسید که این آدمها یکدفعه تصمیم بگیرند و اعلام کنند که او حتماً پسر نیست و دختر است. اگر هم زبان به اعتراض میگشود کسی گوشش به او نبود دیگر بش اجازه نخواهند داد پیراهنش را به جز وقت خواب بیرون بیاورد. صبح موقع بیداری پیراهن را پایین تختخواب پیدا خواهد کرد و به هنگامی که در طول روز بخواهد جیش کند میبایستی آن را بالا بزند و سرپا بنشیند جملگی به او خواهند گفت: دخترک خوشگلم، شاید حالا هم یک دختر کوچولو هستم.
آن قدر در باطن خود را دلپذیر حس میکرد که این احساس از برایش اندکی دلگزا شده بود صدایش نرم و خوش آهنگ از میان لبها خارج میشد با حرکات و رفتار کند و پرتانی به همه گل تعارف میکرد اندیشید؛ این راست راستکی نیست. وقتی چیزی راستکی نبود خوشحال میشد لکن بیشتر روز ماردی گرا را به خود سرگرم بود لباس تنش کرده بودند، سر و صدا کنان و پر جست و خیز به همراه ریری دویده زیر نیمکت ها قایم باشک بازی کرده بودند مامان با کف دست آرام نواخته بودش به پسر کوچولویم افتخار میکنم مامان زیبا و احترام انگیز بود …
- انتشار : 18/02/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403