رمان خزان زده تمنا زارعی
عنوان | رمان خزان زده |
نویسنده | تمنا زارعی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1701 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان خزان زده اثر تمنا زارعی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سامر و سمیر، منفور در عین حال محبوب ترین برادر های خانواده ی عاشوری. بعد از مرگ خورشید، زنی که سال ها مادر صداش می کردند مجبورند با گذشته ی سیاه خانواده اشون رو به رو بشن. در گیر و دار مخفی نگه داشتن راز های خودشون به دستور مالک، آماده ی کوچ به تهران می شوند. و حالا سامر باید آماده ی ازدواجی از پیش تعیین شده با دخترِ محبوب خاندان بشه و سمیر باید برای زندگیِ متاهلیِ مخفیش بجنگه! با رسیدن به تهران؛ سامر، باهوش و مغرور! مقابل دختری قرار می گیره که انتخاب هیچ کس نیست، محبوب نیست و ناملایمات زندگی ازش آدم سرسختی ساخته. انتخاب سامرِ لجباز دختریه که هیچ کس دوستش نداره!
خلاصه رمان خزان زده
پايین را نگاه می کرد و باد لای موهايش می پیچید … فرش سنگی صدايش می کرد و مادر برايش آغوش باز کرده بود؟ لبه ی ديوار را محکم تر نگه داشت و دختر بچه ای توی سرش خواند: -تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی … شکستن بغضش با تلخ خنده اش همراه شد و دختر بچه با خنده، بلند تر خواند: اگه می خوای بندازی … پلک زد، قطره اشکی از گوشه ی چشمش پايین چکید و به جای دختر بچه خواند:
تو بغل خدا بندازی … سوت ممتدی که در سرش می پیچید تمرکزش را کم و کمتر می کرد … صدای آژير آمبولانس، رفت و آمد ها و حرف زدن ها را می شنیدن و مغزش قدرت پردازش نداشت … سلول به سلولش از درد تیر می کشید و اشک شر و شر از چشمش پايین می چکید … دست هايش … دست هايش زلزله وار می لرزيدند و دندان هايش روی هم می خوردند … از سرما بود، يا ترس را نمی فهمید، فقط تیريک تیرک برخوردشان روی هم لای سوت ممتد سرش می پیچید
سرما به آرامی زير پوستش جا خوش کرده بود و تن يخ کرده اش را جلوتر کشید. تنش درد می کرد، سرش انگار پر از مواد مذاب شده بود و روحش … روحش پاره پاره شده بود … بغض لعنتی به گلويش چنگ می انداخت و داشت خفه اش می کرد و باد سرد آبان ماه به صورتش سیلی می زد … چشم های خندان سبز آبی مقابلش را کنار زد و دستش را به لبه ی پنجره گرفت … لبش لرزيد و پلک روی هم فشرد و با يک حرکت عصای زير بغلش را پرت کرد …
- انتشار : 19/07/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403
بسیار رمان آشغالی بود.انقدر در همو پیچیده نوشته شده و اخرش چنان ناجور تموم شده که احساس تهوع ایجاد میکنه.
ایده این رمان خیلی قشنگه ولی قشنگ توضیح نداده بیشتر آبکی و سر هم بندیه خدایی یه رمان که ایدش قشنگه چرا خرابش میکنید بعد هیچ چیز گذشته رو درست توضیح نداده خوب یعنی چی حیف وقت نیست!!