کتاب آوای فاخته
عنوان | کتاب آوای فاخته |
نویسنده | جی کی رولینگ |
ژانر | معمایی، جنایی، ادبیات معاصر، ادبیات داستانی |
تعداد صفحه | 649 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب آوای فاخته (جلد اول) اثر جی کی رولینگ به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کورموران استرایک، پس از از دست دادن پایش در افغانستان، به سختی از پس خرج و مخارج زندگی برمیآید. او که کارآگاهی خصوصی است، اکنون فقط یک ارباب رجوع دارد و طلبکارها نیز دست از سرش برنمیدارند. علاوه بر این مشکلات، کورموران به تازگی با نامزد چندین سالهاش قطع ارتباط کرده و در دفتر محل کارش زندگی میکند. اما یک روز، مردی به نام جان بریستو با داستانی شگفت انگیز به دفتر او میآید …
خلاصه کتاب آوای فاخته
استرایک خمیازهای طولانی کشید و به سراغ دومین صفحه از یادداشتهای بریستو رفت. در ساعت یک و چهل و پنج دقیقه، دریک ویلسون، نگهبان در حال خدمت در ساختمان که شیفت شب را میگذراند، حالش بد شد و به دستشویی پشتی رفت و حدود یک ربع آنجا ماند. بنابراین در پانزده دقیقهی پیش از مرگ لولا لندری، هیچ کس در لابی ساختمان نبوده و هر کسی میتوانسته وارد و خارج شود، بی آن که کسی او را ببیند. ویلسون بعد از سقوط لولا، با صدای جیغ تنزی بستیگویی از دستشویی بیرون آمده بود. این فرصت طلایی دقیقاً با زمانی که دونده به ساختمان شماره یازده کنتیگرن گاردنز میرسیده مطابقت دارد، با این فرض که او در ساعت یک و سی و نه دقیقه از
جلوی دوربین امنیتی تقاطع خیابانهای آلدر بروک و بلمی گذشته باشد. استرایک که پیشانی اش را میمالید زیر لب گفت: آخه چه طوری میتونسته از در بستهی ورودی ساختمون داخلشو ببینه که بفهمه نگهبان رفته مستراح؟ او با کمال میل آماده برای گفتگو است. استرایک شماره تلفن نگهبان را زیر این نتیجه گیریها دید و در دل گفت: منم حاضرم شرط ببندم تو بهش پول دادی که این کارو بکنه. خودکاری را که به منظور حاشیه نویسی در دست داشت، کنار گذاشت و یادداشتهای شتاب زده بریستو را با گیره ضمیمهی پرونده کرد. سپس چراغ رومیزی را خاموش کرد و لنگ لنگان از دفترش بیرون رفت که به دستشویی واقع در پاگرد پلهها برود پس از مسواک زدن جلوی آینهی بالای
سینک ترک خوردهی روشویی، در شیشهای را قفل کرد زنگ ساعت را تنظیم کرد و لباسش را در آورد در نور لامپ نئون تیر چراغ برق بیرون ساختمان تسمههای پای مصنوعیاش را باز کردو آن را از انتهای پای دردناکش جدا کرد و محافظ ژلهای را برداشت که با وجود درد شدید پایش، بود و نبودش یکسان شده بود. پای مصنوعیاش را کنار گوشی تلفن همراه در حال شارژش گذاشت خود را به داخل کیسه خواب کشاند و دراز کشید و در حالی که دستها را زیر سرش گذاشته بود به سقف خیره شد. آنچه از آن میترسید به سرش آمده بود و اکنون نیز خستگی بدن سنگینش برای خاموش کردن گیر ذهنیاش کافی نبود. درد کهنهاش دوباره رو آمده بود و عذابش میداد و به در و دیوار دلش چنگ میانداخت …
- انتشار : 14/06/1399
- به روز رسانی : 20/09/1403