کتاب داستان بعدی

عنوانکتاب داستان بعدی
نویسندهسیز نوته بوم
ژانرادبیات داستانی
تعداد صفحه90
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب داستان بعدی اثر سیز نوته بوم به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

-من بدتر از انسان قرون وسطایی هستم که چاقوی وزالیوس باید قرن‌ها پیش، ابلهی مثل من را از زندان جسم آزاد می‌کرد.- نه چاقوهای او و نه حتی چاقوهایی تیزتر از آن‌ها و اشعه‌ی لیزر هم تاکنون نتوانسته‌اند امپراتوری پنهان خاطره را کشف کنند و نه موزین برای من واقعی‌تر است تا این تصور که همه‌ی خاطرات من، حتی خاطراتی که بعدها از او خواهم داشت، در قوطی کنسروی نگهداری خواهد شد؛ ماده‌ای خاکستری به رنگ پشم یا ماده‌ای کرم رنگ اسفنجی …

خلاصه کتاب داستان بعدی

این بار هم مثل همیشه بخاطر اینکه همه چیز زندگی من با هم تناسب داشته باشد، آخرین درسی که قرار بود بدهم به فایدون اختصاص داشت. ممکن است که سیاحت نامه های تهوع آوری بنویسم اما معلم با استعدادی بودم می‌توانستم آن‌ها را مثل بره‌هایی دور خارستان نحو و دستور زبان بچرخانم. می‌توانستم ارابه‌ی خورشید را از آسمان به زیر کشم چنان که گویی تمامی کلاس در میان شعله‌های آتش است. می‌توانستم و این کار را در آن روز کردم سقراط را با احترام به دست مرگ سپردم تا آن‌ها هرگز نتوانند در زندگی کوتاه یا بلندشان فراموش‌اش کنند. در آغاز هنوز اینجا و آنجا قهقهه های ابلهانه به خاطر لقبم به گوش می‌رسید. “نه خانم‌ها و آقایان محترم امروز

بی‌تردید چنین لطفی را در حق شما نخواهم کرد” و بعد سکوت بود. حرفی که زده بودم درست نبود، من در واقع امر در آنجا مردم. آرند هرفت گفته بود: “وقتی همکارمان درس سقراط اش را شروع کند در ساعات بعدی سکوت کامل حکمفرما خواهد شد” و استثنائاً حق با او بود، کلاس به زندانی آتنی تبدیل شده بود. دوستانم را دور خود جمع کرده بودم، با غروب خورشید قرار بود جام زهر را بنوشم، می‌توانستم به این کار تن در ندهم، می‌توانستم فرار کنم، آتن را ترک کنم، این کارها را نکرده بودم. اکنون یک روز دیگر هم با دوستانم که شاگردانم بودند گفتگو می‌کردم، به آن‌ها هنر مردن را یاد می‌دادم و با مرگ تنها نمی‌ماندم. در جمع آن‌ها می‌مردم مثل کسی که به جهان تعلق دارد.

من، من دیگر من، می‌دانستم که باید کلاس را به انتزاعی ظریف هدایت کنم شیمی آلی که با آن مردی، مردی که بزودی می‌مرد، می‌خواست روح را از بدن جدا کند. براهینی در جاودانگی روح ردیف می‌کرد، با این وجود در میان آن همه استدلال‌های هوشیارانه مغاک مرگ خمیازه می‌کشید؛ لا وجود روح، آن بدن زشت که آنجا نشسته بود و حرف می‌زد و هر از گاهی به پشت گردن یکی دست می‌کشید، راه می‌رفت و فکر می‌کرد و فریاد می‌زد بزودی می‌مرد، سوزانده می‌شد یا به خاک سپرده می‌شد. بقیه به این بدن نگاه می‌کردند و به فریادهایی گوش می‌دادند که او با آن آن‌ها را تسلی می‌داد، خود را تسلی می‌داد. طبیعی است که آن‌ها می‌خواستند باور کنند که در آن قالب گنده‌ی بی‌شکل …

دانلود کتاب داستان بعدی
1.8 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب داستان بعدی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها