کتاب عشق تابستانی
عنوان | کتاب عشق تابستانی |
نویسنده | جویسکرول اوتس |
ژانر | عاشقانه، داستانی |
تعداد صفحه | 220 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب عشق تابستانی اثر جویسکرول اوتس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کاتیا اسپیواک دختری نوجوان با مارکوس کیدر نویسنده و تصویرگر کتاب که از او بسیار مسنتر است آشنا میشود. وضعیت کیدر با زندگی کسالتبار و کارگری او تفاوت بسیار دارد، یا میتوان گفت هیجان انگیزتر است. اما خانه مجلل و سرشار از موسیقی زنده و هدایای گران قیمت آقای کیدر، گویی باطنی شوم را از کاتیا پنهان میکنند. پس از چند دیدار، همهچیز رفته رفته تغییر میکند و مدل شدن کاتیا برای نقاشی تازه کیدر مثل گذشته شادیبخش نیست. او میخواهد پی ببرد که مرد از او چه میخواهد و آیا در اندیشه تصاحب اوست یا …
خلاصه کتاب عشق تابستانی
تا در آهنی میان پرچین های پوشیده از برگ دوید و در خیابان پراکسیمر به دویدن ادامه داد. تا ساحل عمومی ده دقیقه راه بود وقتی به آنجا رسید برآشفته و نفسش گرفته بود احمق باز هم از آن حقههای لعنتی به من میزنی؟ به سرعت به امواج نزدیک شد تر شدن پاها به او حس خوبی میداد. هوای خنک و نسیم اقیانوس خوشایند بود و در نزدیکی در جایگاه نجات غریق دوگلاس ایستاده بود پسری آفتاب سوخته از اهالی شهر که کاتیا امیدوار بود این هفته هم نوبت کارش باشد بالبخند کوسه وار صدایش زد: کیتی سلام. خانم انگلهارت با اخم گفت: تلفن برای توئه کاتیا.
کاتیا گوشی را با واهمه گرفت چون حتما مادرش بود تلفن منزل انگلهارت را به کس دیگری نداده و ازمادرش خواسته بود فقط در وضعیتهای اضطراری زنگ بزند، این بود که سعی کرد خود را برای شنیدن خبرهای بد آماده کند. در محوطهٔ کنار آشپزخانه انگلهارتها صدای غمگین و سرزنش گر مادرش را از گوشی شنید بی آن که ابتدا منظورش را بفهمد میپرسید: چرا کاتیا در تمام این مدت تلفن نزده. کاتیا گفت: چند روز پیش زنگ زده ولی مادرش با سوءظن گفت: نمیتونی صحبت کنی؟ کسی گوش میکنه؟ کاتیا گفت: نه نمیتونم حرف بزنم چون دارم کار میکنم مامان.
و مادر پرید تو حرفش که: مثل این که اونجا خبرهایی هست چه خبره؟ تندتند و بیانسجام حرف میزد کاتیا تته پته کنان گفت: چی میخوای بگی مامان؟ میدونی که کار میکنم اینجا دایه هستم و باید دو بچه کوچیک را نگه دارم. و مادرش به تندی گفت: با من این جوری حرف نزن کاتیا تلفن زدم بپرسم اونا باهات چطور رفتار میکنن، انگلستین اسم جهودیه، نه؟ همون قدر که گفته بودن پول میدن؟ سر وقت میدن؟ و کاتیا گوشی را محکم به صورت چسبانده بود چون میترسید خانم انگلهارت که چند متر آن طرفتر همراه خدمتکار اسپانیولی در آشپرخانه ایستاده بود …
- انتشار : 09/05/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403