کتاب هیروشیما، عشق من
عنوان | کتاب هیروشیما، عشق من |
نویسنده | کریستف کارلیه |
ژانر | نقد ادبی، نقد هنری |
تعداد صفحه | 166 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب هیروشیما، عشق من اثر کریستف کارلیه به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
فیلم «هیروشیما عشق من» در ادامهی سنت سترگ روبرتو روسلینی در «رم شهر بیدفاع» و «آلمان سال صفر»، چنان در تصویر و پرداخت جزئیات فاجعهی انسانی و زیست محیطی بمباران اتمی هیروشیما موفق بوده که شاید بتوان گفت نظیری نمیتوان برایش سراغ گرفت؛ فیلمی که ماجرای عاشقانهی زنی فرانسوی و مردی ژاپنی را در بستر هیروشیمای پساز واقعه، به تراژدی بزرگتر هستیشناختی و اخلاقی جهان امروز تبدیل میکند. کتاب ««هیروشیما عشق من» پژوهش سترگ «کریستف کارلیه» دربارهی این فیلم است که «مارگریت دوراس» آن را نوشته و «آلن رنه» کارگردانی کرده است. کتاب از شکلگیری روایت داستان فیلم، درونمایه و تطابق تاریخی نعل به نعلش با واقعه شروع کرده و با پرداختن به فرم روایی، کار دوراس و رنه در متن و کارگردانی و همچنین نقش بازیگران ادامه داده و با مواجههی مخاطبان با فیلم پایان میپذیرد …
خلاصه کتاب هیروشیما، عشق من
مرد روی تختخواب نشسته است و سیگاری را آتش میزند و زن را با حالت انتظاری بزرگه از نظر میگذراند. گهگاه سایه زن موقعیکه لباس میپوشد از روی او میلغزد. حال مرد سؤال میکند. مرد: تو در هیروشیما با ژاپنیهای زیادی آشنا شدهای؟ زن: اوه، بله، من با چند نفری آشنا شدم ولی که باتو… مطمئناً نه. نه آنطور. مرد لبخندی میزند. هر دو میخندند. مرد: من اولین مرد ژاپنی زندگی توام؟ زن: آره. صدای خنده آنها شنیده میشود. زن دوباره ظاهر میشود و در حالیکه روی هر سیلاب تکیه میکند، میگوید: زن: هی – روشی – ما. (من باید چشمهایم را ببندم تا بتوانم چیزی را بخاطر بیاورم.. وقتی میگویم بخاطر بیاورم، منظورم اینست که
همان طور که در فرانسه، قبل از اینکه به اینجا بیایم هیروشیما را بخاطر میآوردم. در مورد خاطرات وضع همیشه به يك شکل است.) مرد چشمهایش را به پائین میدوزد و بسیار آرام سخن میگوید. مرد: تمام دنیا خوشحال بود. تو با تمام دنیا خوشحال بودی. مرد با همان لحن به سخن خود ادامه میدهد. مرد: یک روز زیبای تابستان در پاریس بود. این روز را برایم تعریف کردهاند، این طور نیست؟ زن: هوا بطور قطع خوب بود. مرد: چند سالت بود؟ زن: بیست سال، تو؟ مرد: بیست و دو سال. زن: تقریباً همسن، نه؟ مرد: در واقع همینطور است. زن در حالیکه کاملا لباس پوشیده است در لحظهای که کلاه پرستاری خود را روبراه میکند،
ظاهر میشود. او بعنوان پرستان صلیب سرخ ظاهر میشود. با حرکتی تند در کنار او میافتد یا اینکه در کنارش دراز میکشد. مکالمهای عادی بین آنها برقرار میشود. زن: معمولاً در زندگی چکار میکنی؟ مرد: معماری، کمی هم سیاست. زن: آها پس بخاطر اینست که باین خوبی فرانسه صحبت میکنی؟ هر دو میخندند. زن دیگر تعجبی نمیکند. هر نوع تفسیر دقیق تر از سیاستی که مرد دارد کاملا غیر ممکن است زیرا بدین وسیله سیاست جنبه نوعی تشریفات پیدا میکند. علاوه بر این خیلی هم کودکانه خواهد بود. نباید فراموش کرد که فقط مردی از جناح چپ میتواند اینطور که او الان صحبت میکند، حرف بزند …
- انتشار : 04/10/1403
- به روز رسانی : 08/10/1403