کتاب پنج پادشاهی: مهاجمان آسمان
عنوان | کتاب پنج پادشاهی: مهاجمان آسمان |
نویسنده | براندون مال |
ژانر | داستان کودک و نوجوان |
تعداد صفحه | 347 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان پنج پادشاهی: مهاجمان آسمان اثر براندون مال به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
“کول راندولف” قصد دارد کمی تفریح و هیجان برای خود و دوستانش در شب هالووین ایجاد کند. او دوستانش را برای دیدن خانه ای موسم به خانهی وحشت تشویق می کند اما آن چه در آن جا انتظارشان را میکشند، چیزی جز وحشت واقعی نیست. دوستام “کول” گرفتار آدم رباها می شوند و کول در پی نجات آنها به سرزمینی قدم میگذارد نا کجا آباد گونه و با عجایبی نا شناخته از جنس: ترس، ناامیدی، وحشت، مرگ و زندگی دست به گریبان میشود، اما لحظهای امیدش را از دست نمیدهد.. این میان آشنایی با دختری به نام “میرا” در آن سرزمین او را بیش از بیش به سوی تلاش برای نجات از آن نا کجا آباد امیدوار میکند …
خلاصه پنج پادشاهی: مهاجمان آسمان
کول میدانست باید فرار کند، اما شوکی که بهش وارد شده بود، درجا میخکوبش کرده بود. تنها شانسش فرار بود اطرافشان را فضای خالی شب احاطه کرده بود اگر می توانست از خیلی سریع بدود و به اندازه کافی از آنجا دور شود، شاید آدم رباها گمش میکردند. وقتی مرد مو قرمز زیر واگن رفت، کول به سمت دیگر چرخید مثل فنر روی پاهایش بلند شدو دوید؛ از واگنهای دیگر گذشت و از روی شخصی که زیر پتوی پوسیدهای خوابیده بود، رد شد. مرد موقرمز با صدای هشدار دهنده ای فریاد زد: یه مزاحم، بلند شید! یه مزاحم نذارید دربره! صدای فریادش وحشت کول
را بیشتر کرد. همهی مردهای اطراف اردوگاه، پتوهایشان را کنار زدند و از جا پریدند. کول که به سمت دشت خالی می دوید متوجه شد دو مرد دیگر درست به موازات او و کمی جلوتر از او دویده و به تدریج نزدیک میشوند هردو سریع تر از او بودند اگر همان طور مستقیم ادامه میداد گیر می افتاد؛ بنابراین ناگهان مسیرش را عوض کرد، به این امید که با برگشتن به سمت کمپ، آنها را سردرگم کند. به محض اینکه تغییر مسیر داد، مرد مو قرمز و چند نفر دیگر را دید که به سمتش میآمدند کول که گزینهی بهتری نداشت به سمت نزدیکترین واگن دوید، میله ها را گرفت و ازش بالا
رفت انگشتان مرد موقرمز، پاشنهی پایش را لمس کرد اما نتوانست بگیردش کول که خم شده بود و روی واگنها میدوید نمیتوانست تعقیب کنندهها را ببیند اما صدایشان را از همه طرف میشنید هیچ وقت دوندهی خوبی نبود اما بالاروندهی ماهری بود و ترسی از ارتفاع نداشت. واگن دیگری در فاصلهی نه چندان دور قرار داشت که کول با یک جهش روی سقفش پرید صدای خشن و زمختی فریاد زد: «داره میره!» کول طول واگن را دوید و روی سقف واگن دیگری پرید اما افتادو یک طرف صورتش روی چوب زیری کشیده شد وقتی روی زانوهایش بلند شد، فهمید به آخر خط رسیده …
- انتشار : 09/05/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403