کتاب شب دوازدهم
عنوان | کتاب شب دوازدهم |
نویسنده | ویلیام شکسپیر |
ژانر | ادبیات نمایشی، نمایشنامه |
تعداد صفحه | 174 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب شب دوازدهم اثر ویلیام شکسپیر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
بانو الیویا، زنی اشرافی است که کنت ارسینو را شیفته و مجذوب خود کرده است. الیویا دو خواهان دیگر نیز دارد: خدمتکار متظاهرش، مالوُلیو و جناب اندرو آگوچیک. دو قلوهایی با نام های ویولا و سباستین نیز به این داستان وارد میشوند؛ این دو که در سفری دریایی، شاهد آسیب دیدن کشتی شان هستند، هر کدام تصور میکنند که دیگری غرق شده است. ویولا خود را به شکل یک پسر درمیآورد و به خدمتکاران کنت ارسینو میپیوندد. ارسینو، او را به عنوان فرستادهی خود نزد بانو الیویا میفرستد اما داستان، پیچ و تاب جدیدی میخورد و بانو الیویا یک دل نه صد دل عاشق فرستاده ارسینو میشود، در حالی که نمیداند این فرستاده در واقع دختری است که خودرا به شکل پسرها در آورده است …
خلاصه کتاب شب دوازدهم
“وارد میشوند آنتونیو و سباستین” آنتونیو: آیا زمانی بیش نخواهید ماند؟ یا نمیخواهید همراه شما باشم؟ سباستین: اگر پرک دهید، نه ستارگانم برفراز به تاری گراییده اند، چه بسا فریرون سرنوشتم بخت شما را نیز ناساز کند پس از شما خواهم خواست رخصت رفتن ام دهید تا بار قضای گجستهی خویش را به تنهایی برم اگر پاره ای زین نژنداختر را بر شما افکنم پاداشی پلید شما راست. آنتونیو: بگذارید از مقصدی که در پیش دارید آگاه شوم. سباستین: راستی را آقا مقصود سفرم آوارگی است و بس وانگهی در شما نشانی چنان والا از فروتنی بینم که بر آگاهی از آنچه که نهفته خواهماش داشت
پای نخواهید فشرد پس ادب حکم میکند از خود گزارشی شما را گویم بایست بدانید آنتونیو نام من سباستین است، هرچند خود را رودریگو خواندم. پدرم سباستین از مسالین بود که دانم آوازه اش شنیده اید پدر از خود مرا و خواهری را بر جای نهاد که در یک ساعت زاده شدیم و اگر آسمانها را اراده بر آن بود، بدان سان نیز به فرجام خود می رسیدیم اما شما آقا این اراده را دگرگون ساختید چه ساعتی پیش از آن که مرا از کام کولاک برهانید خواهرم غرق شد. آنتونیو: دریغا زان روزا. سباستین: بانویی بود آقا که گرچه میگفتند به من بسیار ماننده است، لیک به جهاتی بس زیبا بود و گرچه با
چندین ارج که او را میگزارم شاید از این باور گزیرم نباشد، اما تا آنجا که توانم چنین میکنم: او را خردی بود آقا که پژهان نیز مگر نیک نتوانست خواند و حال او در شورآب غرق شده است هر چند میپندارم من نیز یاد او در شورآب غرقه خواهم ساخت. آنتونیو: آقا خدمت گزاری نابرازنده ام را ببخشایید. سباستین: آه آنتونیوی نیک، زحمات مرا ببخشایید. آنتونیو: اگر سر آن ندارید که به سزای مهربانیم جانم بگیرید بگزارید در خدمتتان باشم. سباستین: آن چه را که کردهاید ناکرده نخواهید یعنی جان او را که نجات داده اید نخواهید ستاند، این خواهش بگزارید. مرا بیدرنگ بدرود گویید …
- انتشار : 15/02/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403