کتاب صورتهای کاغذی
عنوان | کتاب صورتهای کاغذی |
نویسنده | راشل اندرسون |
ژانر | ادبیات داستانی، ادبیات نوجوانان |
تعداد صفحه | 129 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب صورتهای کاغذی اثر راشل اندرسون به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان زندگی دختری است به نام دات که تمام زندگی خود را در جنگ گذرانده و اکنون که زمان صلح است همه چیز برایش عجیب و غریب به نظر میآید، به ویژه آن که مادرش در انتظار بازگشت پدر از جنگ است در حالی که پدر برای او غریبه است. دات به تدریج درمییابد که راههای زیادی برای پی بردن به حوادث تاریخی، حقیقت، همچنین ترسیدن و شجاع بودن وجود دارد از همین رو میکوشد به این باور برسد که تطابق یا سازش با محیط جدید لازمه زیستن است …
خلاصه کتاب صورتهای کاغذی
دات صدای آنها را که درون خانه بودند میشنید. بیشتر از همه صدای خانم هالیدی میآمد که میگفت: بله عزیزم میدانم که چه قدر سخت است؛ اما تو باید سعی خودت را بکنی. دات میدانست که آنها درباره پدرش صحبت میکنند. -تو باید به خاطر خودت و دات و همچنین به خاطر او تلاشت را بکنی. او بیشتر از هر زمان دیگری به شما نیاز دارد. سپس خانم هالیدی گفت: ببین گلوریای عزیزم تو باید به دات بفهمانی که او پدرش است و باید زندگی جدیدی را با هم شروع کنید. البته هر موقع دلتان خواست میتوانید به این جا بیایید. حالا برو و چشمهایت را پاک کن تا برایتان بلیت قطار تهیه کنم. گلوریا نگران بود و نمیدانست که
چگونه پدر و دختر را با هم رو به رو کند. او میدانست که دات اصلاً پدرش را نمیشناسد و فکر میکرد آیا او را قبول خواهد کرد؟! سالها دوری از پدر بین آنها شکافی عمیق انداخته بود. دات به این طرز زندگی عادت کرده بود همیشه فکر میکرد همین روال ادامه خواهد داشت و فرد دیگری به زندگی آنها وارد نخواهد شد تا زندگی آرام آنها را به هم بزند و مادرش را از او بگیرد. دات در اتاق هنر به لوپی لیل نگاه میکرد که سینی چای را لرزان در دست داشت و سعی میکرد که از دستش نیفتد؛ اما دات میدانست چه اتفاقی میافتد. ابتدا فنجانی از روی سینی و سپس بقیه به دنبال آن به زمین افتادند. فنجانها، نعلبكيها، قوری چای، ظرف شیر
بشقابها و شیشه مربا همه روی زمین ریختند. گویی صدای جرنگ جرنگ ظریف وسایل چای برای همیشه ادامه داشت. تکههای استکانها روی کف آجری زمین پخش شده بود. لوپی لیل با تعجب و نومیدانه به تکه های خرد شده نگاه میکرد و نمیدانست که چه طور این اتفاق افتاده است. دات میدانست که خانم هالیدی او را دلداری خواهد داد و به او اطمینان میدهد که مقصر نبوده لوپی لیل بیچاره، همیشه سعی میکرد کمک کند. دات نمیتوانست کاری برای او انجام دهد؛ زیرا باید فرار میکرد و پنهان میشد؛ قبل از آن که گلوریا او را پیدا کند. او بسرعت به سمت در باز حرکت کرد و از پلههای سنگی به سمت باغ رفت. ساختمان خانه را دور زد …
- انتشار : 13/09/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403