کتاب تفنگ‌های آوالون

عنوانکتاب تفنگ‌های آوالون
نویسندهراجر زلازنی
ژانرماجرایی، فانتزی، علمی، تخیلی، حماسی، ادبیات داستانی
تعداد صفحه351
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب افسانه‌ی امبر: تفنگ‌های آوالون (جلد دوم) اثر راجر زلازنی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

این‌بار شاهزاده کروین، وارث قانونی تاج و تخت به‌دنبال انتقام از برادر غاصب خود، اریک است. او برای جمع‌آوری مهمات وارد دنیای تاریک سایه‌ها می‌شود و همانجاست که زنی بسیار زیبا و مرموز، او را اغوا کرده و از مسیر اصلی‌اش منحرف می‌کند …

خلاصه کتاب تفنگ‌های آوالون

آن روز صبح به یاد همه آنچه پیش از این رخ داده بود افتادم. به فکر برادرها و خواهرهایم افتادم که انگار سرگرم کارت بازی بودند که البته به نظرم به کل چرند بود. به فکر بیمارستان افتادم که در آن بیدار شده بودم، به نبرد امبر، به آن موقع که از روی انگاره ربما رد شدم، همان موقع که در دربار مویر بودیم که احتمالاً دیگر ملکه اریک شده بود. آن روز صبح به یاد بلیز و رندوم افتادم و به یاد دئیدرا، کین، جرارد و اریک. صبح روز نبرد بود؛ در تپه‌های نزدیک حلقه اردو زده بودیم. در طول راه چندین بار به ما تک زده بودند، ولی تک‌ها عمدتاً چریکی و ایذایی بود. ما هم قراول‌هایمان را پیش فرستادیم و به پیشروی ادامه دادیم. وقتی به محل استقرار مورد

نظرمان رسیدیم، اردو زدیم، نگهبان گذاشتیم و خستگی در کردیم، موقع خواب کسی مزاحممان نشد با این فکر از خواب بیدار شدم که شاید برادرها و خواهرهایم به یاد من افتاده بودند. فکر بسیار اندوه باری بود. توی یک دره کوچک و خالی کلاه خودم را از آب و صابون پر کردم و بالاخره ریشم را تراشیدم. بعد آهسته لباس‌های مخصوص و پاره پاره‌ام را پوشیدم. دوباره به سختی سنگ، به سیاهی زغال و جدیت فولاد شده بودم. آن روز، روز موعود بود. نقاب کلاه خودم را انداختم، زره‌ی بافته شده پوشیدم، سگک کمربندم را انداختم و گریزوندیر را به کمر بستم. بعد ردایم را با سگک گل رز نقره ای‌اش انداختم، همین موقع پیکی که دنبالم

فرستاده بودند که خبر دهد همه چیز آماده است، پیدایم کرد. لورن را که می‌خواست دنبالم راه بیفتد و بیاید، پی کارش فرستادم. بعد سوار اسبم شدم که اسب قزلی به نام استار بود و به سمت جبهه جنگ تاختم. در آنجا به گنه لون و لانس ملحق شدم. آن‌ها گفتند: ما آماده ایم. افسران زیر دستم را احضار و توجیه شان کردم. در آخر سلام دادند. برگشتند و به تاخت رفتند‌ لانس همان طور که پیپش را روشن می‌کرد گفت: دیگه نزدیکه. -بازوت چطوره؟ جواب داد: الان خوبه به خصوص بعد از تمرینی که بهم دادی حرف نداشت. نقاب کلاه خودم را بالا دادم و پییم را روشن کردم. لانس گفت: ریشت رو زدی بدون ریش قیافه‌ات عوض شده. گفتم …

دانلود کتاب تفنگ‌های آوالون
59.18 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب تفنگ‌های آوالون
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها