رمان آلاله های زرد
عنوان | رمان آلاله های زرد |
نویسنده | ساغر و تبلور |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 896 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان آلاله های زرد اثر ساغر و تبلور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
آلا که مادرش که مشکل روان و اعصاب دارد، به همراه او در محله ای فقیر نشین زندگی میکند! آلا برای خرج زندگیشان مجبور است که در خانهی مردی به نام (حاج ضیا چایچی) مشغول به کار شود، حاج ضیا دو پسر دارد که هر کدام داستان متفاوتی را با آلا تجربه میکنند …
خلاصه رمان آلاله های زرد
(امیر حافظ) چشم یاسین سفید شد مردمک چشماش پشت پلکش رفت بدنش شروع به لرزیدن کرد. همه هول شدیم حاج خانم جیغ کشید و امیر یوسف با سرعت به سمت حیاط رفت و ماشین رو روشن کرد رنگم پرید دهنم خشک شده بود. پاهام سست شده بودن چشمام انگار میخواست از حدقه بیرون بزنه، اولین بار بود که توی زندگیم ترسیدم. یاسین به بغل سمت ماشین دویدم. هنوز یاسین تو بغلم میلرزید، حاج خانم زیر لب ذکر میگفت. یاسین رو به نزدیکترین بیمارستان رسوندیم. تو سالن که رسیدیم با سرعت دویدم سمت اتاق پزشک به بیمارای تو صف انتظار اهمیت ندادم. داخل اتاق
پزشک رفتم حتی به مریضی که دکتر فشارش رو میگرفت هم توجه نکردم. -دکتر بچهم! دکتر از پشت میز بیرون اومد و نگاهی به یاسین کرد که لرزش بدنش تموم شده و بی حال افتاده بود. -جای نگرانی نیست تشنج کرده، اما رد شده خدا رو شکر! ببریدش پیش دکتر اسحاقی طبقه دو واحد دوازده. چیزی رو برگه یادداشت کرد و داد به دستم. -اینو نشون بدین اورژانسی برید داخل. از اتاق دکتر بیرون زدم و با آسانسور بالا رفتم حاج خانمم با پادردش دنبالم اومد و امیر يوسف. وارد اتاق پزشک شدیم یاسین رو معاینه میکرده. سرش رو تکون میده. -ریه اش کاملا عفونت کرده عفونت منجر به تب
و در ادامه تشنج شده از کی اینجوری شده؟ حاج خانم میگه: خوب بود سرشب تب و تشنج کرد. -مادرش کجاست؟ زیر لب گفتم: فوت شده. دکتر متاثر شد. -خدا بیامرزه، در هر صورت اوضاع ریه بچه مناسب نیست؛ با توجه به تب بالای چهل و تشنج باید یه سری آزمایش انجام بدیم و حداقل چهل و هشت ساعت باید تحت نظر باشه. -یعنی چی دکتر میخواید بستریش کنید؟ -بله جانم، باید خداروشکر کنید تشنج رد شده اما واسه عفونت ریه باید بستری بشه. انتقالش دادیم بخش اطفال. (آلا) بهت زده شدم. -بله بفرمایید. صداش رو شنیدم. -میتونی به آدرسی که میدم بیای؟ بعد آدرس یک بیمارستان رو داد …
- انتشار : 19/11/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
بد نبود یه رمان معمولی
بنظرم ارزش خوندن نداره. حیف هدر دادن وقت برای این رمان.