رمان به نام آدم
عنوان | رمان به نام آدم |
نویسنده | اعظم کلانتری (یاسی) |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی |
تعداد صفحه | 2122 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان به نام آدم اثر اعظم کلانتری (یاسی) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
به آفرید، مادر زمین گیری دارد به همین دلیل مورد اذیت و آزار اهالی محل و همسایه ها قرار میگیرد، یکی از این اهالی مهندس جوانی به نام فرهان است که همراه با دوستش، سینا در ساختمان آنها زندگی میکند، به آفرید مادرش را از دست میدهد و این تنهایی باعث نزدیکتر شدن او به فرهان میشود و …
خلاصه رمان به نام آدم
گوشه ی اتاق نشسته بود و چشم به ساعت مچیاش دوخته بود. دیر یا زود سروکلهی پدربزرگش پیدا میشد. پیرمردی که مهربان بود اما زبان تندی داشت. بچه تر که بود بارها همراه با مادرش به روستا میرفتند و او تا میتوانست سراغ بره های تازه به دنیا آمده و گوساله های پر جنب وجوش میرفت. دنیای دیگری داشت و وقت برگشتن به زاهدان، اشک بود که از چشمهایش روی گونه سرازیر بود. صدای کوبیده شدن در واحدشان آمد بلند و بی وقفه. پدربزرگش اهل سروصدا نبود. بلند شد و با انداختن شالی بلند موهای ریختهاش را پوشاند و زنجیر پشت در را باز کرد و مات ماند. هیچ تصوری از
حضور بی موقع مرد خشمگین ایستاده رو به رو خود نداشت. ناچار در را بیشتر باز کرد اما او مهلت مدارا کردن نداد: «میخواستی به من نگی؟ از کی تا حالا آقا بالاسر همه مون تو شدی؟» چشم از تکه موی سپید روی یک شقیقه او گرفت و کوتاه گفت: برو. در خونه تو نیومدم که میگی برو. صدای تند نفس کشیدن برادرش از بینی کف دست چسباندنش به در اخم ناتمامش، قهر و عتابی که در چهره اش بیداد میکرد هیچ کدام مجال دلتنگی نمیداد به او که یک سالی میشد برادرش را ندیده بود. نگاهشان به هم در آمیخته بود سفیدی پشت مردمک چشمهای برادرش رو به زردی و کهنه گی میزد.
هنوزا هنوز همان مردی بود که تصورش میرفت. خوددارتر از قبل و خیره تر نگاهش کرد که او سر پیش کشیدو با بغضی که تازه داشت سر باز میکرد آرام پرسید: فقط مادر تو بود. پارسال اومدی گفتی نسبتی نداریم. _فکر نکن سراغتون نیومدم خبریه خشایار برو. سماجت برادرشو کلافگی خودش هیچ کدام راه به جایی نمیبرد. بحث عوض کرد تا او هم از غمی که گریبانش را گرفته و حسرتی که چشمهایش را تب دار نشان میداد رها شود. خوب میدانست خشایار وابستگی عجیبی به پدرشان دارد و دل چرکین است از مادرش. دست رو دستگیره در گذاشت و حال از کسی پرسید که فقط یکبار و …
- انتشار : 09/11/1402
- به روز رسانی : 01/12/1403