دانلود رایگان رمان جاوید در من اثر هانیه وطن خواه (shazde koochool)
دانلود رمان جاوید در من اثر هانیه وطن خواه (shazde koochool) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
لعیا یک کافهی تمیز و بنام دارد که برای رسیدن به این جایگاه خیلی تلاش کرده است، اما رو به روی کافهی او ساخت و ساز بزرگی شروع میشود و آرامش را از محیط کار و زندگی او میگیرد، بخاطر مشکلات سرمه دختر تنها و نوجوانی که مشتری همیشه لعیلاست پای عموی سرمه هم به کافه باز میشود …
خلاصه رمان جاوید در من
مدرسه روز آرامی را سپری میکرد. کتابخانه هم خلوت بود. در مدرسه شاید تنها دو سه تایی دانش آموز علاقمند به کتاب خانه داشتیم باقی بچهها همه با فضای مجازی و گوشیهایی که مثلا پنهانی با خودشان میآوردند درگیر بودند. سرمه عزیزم هم که دیگر پا به کتابخانه نمیگذاشت، با حرف عمو جانش. من این عموجان را ندیده بودم اما از تعریفی که بقیه دربارهاش داشتند اینطور برمیآمد که این مرد شدیدا خودش را مالک همه چیز میداند و بی نهایت روی سرمه حساس است اینکه این مرد سرمه را تا این حد در زندگی اش مهم میشمرد، برایم محترمش میکرد اما به هر حال اخلاقهایی
که بقیه از آن سخن به میان میآوردند، من را به این وا می داشت که هیچ تنشی بینمان اتفاق نیوفتد. به هرحال من این کار را با هزار دنگ و فنگ و خود را جلوی مامان کوچک کردن به دست آورده بودم و این امر مرا مجبور میکرد که بینهایت محتاط عمل کنم. در سکوت کتابخانه با شرکت جامی هم تماس گرفته بودم. اما منشی گفته بود، مهندس امروز به آنها سر نمیزند. خواستم قرار ملاقات برایم تنظیم کند. گفت نمیشود و مهندس تا ماه آینده سرش حسابی شلوغ است. به هر حال از هر سمتی که میخواستم حرکت کنم نمیشد. تمام آرزو و تلاشم داشت از بین میرفت. ونداد و لیلا میخواستند
بیایند کافه مراسم نامزدی لیلا و ونداد آخر ماه بود. مامان باز هم به هیکلم گیر داده بود. باید دنبال یک باشگاه خوب می گشتم در این بین دوست داشتم، هزینه لباس را هم از جیب خودم بدهم. بابا مطمئنا فشار مالی زیادی را در ماه های آینده باید متحمل میشد. به هر حال من اینگونه عادت کرده بودم، عادت کرده بودم به خودم متکی باشم. با افتادن سایهای روی سرم، سر از کتاب برابرم که بیرون کشیدم. سرمه با عینک و چتری بانمکش برابرم ایستاده بود. لبخند میزد. این دختر زیبا بود و لبخندش بی نهایت زیباتر. -سلام خوشگل خانوم. -سلام. لحن صدایش هم با همیشه متفاوت بود. -چیشده …
وای که من گول تعریف ها و نظرات مثبت رو خوردم و دو روز از وقت عزیزم رو گذاشتم برای خواندن این رمان.
آخه نه واقعی هست و نه جذاب که یک مرد همش در حال ناز خریدن باشه. کاملا ضعیف بود
از شخصیت پردازی ای که هانیه وطن خواه واسه کاراکترای زن داره خیلی خوشم میاد اکثرا مستقل و قوی ان
کاش تو سبک بغض ترانه ام مشو و بگذار امین دعایت باشم بازم بنویسه🥲
واااااااااااااااااااااااااااایییییییییییی عااااااااااااااااااااااااالیهههههه عااااااااااااااااااااااااالی من نزدیک به ۵ بار خوندمش
هر وقت دلم میگیره اینو میخونم و حالم خوب میشه . یعنی ۲۰ بار هم که بخونیش باز خوبه
من یک عدد لعیا و کافه میخواااااام
دوباره خوندمش و دوباره لذت بردم ممنون
رمان قشنگ و دل نشینی بود ممنونم.
شخصیتهای رمان هرکدوم در جای خودشون جذاب بودند و سیر داستانش رو هم دوست داشتم
خیلی زیبابود
لطفا یک عدد جاوید😩
عالی و بینظیر بود.
خیلی شخصیت زن داستان رو دوست داشتم بسیار قوی بود
سلام رمان قشنگی بود خوندنش حس خوبی به آدم میده دوتاشخصیت اصلیشو خیلی دوست داشتم
سلام وقتتون بخیر
دستتون درد نکنه واقعا عالی بود عاشق رمان شدم شخصیتای عالی بخصوص شخصیت جاوید.
خسته نباشید میگم با ارزوی موفقبت بیشنر
خیلی قشنگ بود
من کتاب های خانم وطن خواه رو خونده و دوست داشتم این کتابشون رو جدید خوندم و خیلی زیبا بود مثل بقیه کارهاشون، ممنون از ذهن خلاق و قلم خوبتون
خیلی قشنگ بود😍
عالی بود
خیلی خوبه من که عاشقشم حتما بخونیدش ❤️
بسیااااار زیبا بود خیلی حوب بود فقط نویسنده اخرای رمان رو الکی کش داد میتونست خوشبختی و زندگی و ازدواج دوتا شخصیت و ادامه بده بجای قهر و اشتی هاشون