رمان خوب های بد بدهای خوب
عنوان | رمان خوب های بد بدهای خوب (+دنیای بدون شاهزاده) |
نویسنده | سومان چینانی |
ژانر | عاشقانه، بزرگسال، فانتزی |
تعداد صفحه | 363 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان خوب های بد بدهای خوب (دنیای بدون شاهزاده) اثر سومان چینانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
اولین آدمربایی در روستای گاوالدون دویست سال پیش اتفاق افتاده بود. معمولاً دو تا پسر یا دو تا دختر ربوده میشدن سن بچههای ربوده شده متفاوت بود: گاهی یکی شانزده ساله بود و دیگری چهارده ساله یا اینکه هردو تازه دوازده سال شده بودند اوایل انتخاب ها تصادفی به نظر میرسید، اما چیزی نگذشت که الگوی آن مشخص شد: یکی از آن دو نفر همیشه زیبا و خوب بود؛ بچهای که هر پدر و مادری آرزوی داشتنش را داشت اما دیگری بیریخت و عجیب و غریب بود و از زمان تولدش به این طرف، دوستان زیادی نداشت. این جفتِ متناقض، در ابتدای جوانی دزدیده میشدند و دیگر برنمیگشتند! …
خلاصه قسمتی از رمان خوب های بد بدهای خوب (+دنیای بدون شاهزاده)
برج مدرسه مثل یک شیطان بالدار سربه فلک کشیده بود. برج اصلی که از سنگ سیاه ساخته شده بود مثل یک پیکرهی غول آسا از میان ابرهای مه آلود بالا میرفت. از دو طرف برج دو عدد نیزهی کج و کلفت مانند دو بال که خون از آنها میچکید بیرون زده بود گرگ ها بچه ها را به طرف دهانه برج اصلی هدایت میکردند که تونلی دندانه دار مثل پوزهی کروکودیل بود سوفی ترسید؛ چون تونل هر لحظه باریک و باریک تر میشد تا حدی که او به سختی دانش آموز جلوی خودش را میدید ناگهان بین دو سنگ دندانه دار
فشرده شد و خودش را در راهرویی دید که آب از سقفش چکه میکرد و بوی ماهی فاسد میداد پیکره هایی شیطانی از سنگ های سقف آویزان بودند و توی دهانشان چراغ قوه روشن بود. مجسمهی آهنی یک عجوزهی کچل و بی دندان که سیبی را در آتش کباب میکرد در بالا به چشم میخورد. کنار دیوار ستونی قرار داشت که حرف بزرگ «ه» با رنگ مشکی روی آن کشیده شده بود و بچه شیطان ها و اجنه و همچنین موجودی با سر یک زن و بدن یک پرنده از آن بالا و پایین میرفتند روی ستون بعدی حرف «ر» به رنگ
خون نوشته شده بود و با عفریته ها و غول ها تزئین شده بود. سوفی در حالیکه خودش را روی این مسیر پایان ناپذیر میکشید سعی کرد حروف روی ستونها را کنار هم بگذارد؛ «ه… ر… گ… ز…» ناگهان یک مار خطی را درست روبه روی خودش دید و اینجا بود که برای اولین بار با دیدن دانش آموزان دیگر غش کرد. دختری را دید که یک دندان مسخره چند تار مو و به جای دو چشم یک چشم در وسط پیشانی اش داشت؛ و پسری را که شبیه خمیر قُلمبه ای بود با شکمی متورم، سر کچل و پاهای ورم کرده؛ دختری قد بلند …
- انتشار : 18/09/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403