رمان سر به راه

عنوانرمان سر به راه
نویسندهمریم السادات نیکنام
ژانرعاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحه1421
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان سر به راه اثر مریم السادات نیکنام به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

پدر بهار مسافرکش است، که در یک تصادف باعث مرگ پسر جوانش و دو مسافر دیگر و فلج شدن خودش می‌شود، او برای پرداخت دیه مجبور به فروختن خانه‌شان می شود، و خود با بهار ساکن اتاق ته حیاط همان خانه قبلی خود هستند! با مرگ پدر بهار، او تنها می‌شود و بدلیل چشم داشتن پسر صاحبخانه مجبور است به درخواست صاحب خانه آنجا را ترک کند …

خلاصه رمان سر به راه

سر دختر همچنان زیر بود. این مدل تحقیر شدن برای دختری که با تمام توان می‌جنگید تا غرورش ذره‌ای ترک برندارد خیلی سنگین بود. مهتاب نوازش گرانه دستی به بازوی بهار کشید و از کنارش عبور کرد. صدای گام‌هایشان که دور شد بغضش بی‌اجازه حجم گرفت و با صدا منفجر شد. دیگر صدای شیخی نمی‌آمد… دیگر خبری از آن زن مهربان و مهران و حرف‌های نیش دارش نبود. او بود و یک گوشی قدیمی که قابش یک طرف و خودش طرف دیگر افتاده بود… و یک دفترچه‌ی کوچک که به حرف اول نرسیده پخش زمین شده بود. با چشمانی تر خم شد و آثار به جای مانده از این تصادف را از روی زمین جمع کرد… چقدر هضم این بی‌احتیاطی و این تحقیر برایش سخت بود. روی پا

ایستاد و وسایل را داخل کیفش سر داد… با لبه‌ی چادر اشک روی گونه‌اش را گرفت و در حالی که در دل خودش را سرزنش می‌کرد وارد آسانسور شد… بعد از یک روز پرکار خسته کننده وارد مامن تنهاییش شد… پس از آن اتفاق تماسش با شیخی قطع شده و نتوانسته بود برای دیدن آدرس‌های جدید با او هماهنگ شود… و البته اینقدر تحقیر شده بود که دیگر تمایلی هم برایش باقی نمانده بود. خسته و بی رمق چادرش را از سر کشید و سمت جالباسی رفت…. کیفش را گوشه‌ای از اتاق پرت کرد و چادرش را آویزان کرد. بی‌حوصله اولین دکمه مانتویش را باز کرد که ضربه‌ای به در اتاقش خورد. چشمانش را بست.. در این مقطع از زمان حوصله‌ی هیچکس را نداشت. حتی اگر آن فرد شریفه

زن کاظم آقا بود و باز برایش یک بشقاب غذای گرم خانگی با آن دستپخت بی نظیرش آورده بود. دلش یک دوش آب گرم می‌خواست و ساعت‌ها خواب و بی‌خبری ضربه‌ی دوم که نواخته شد به ناچار دکمه را بست… انگشتانش یاری نمی‌کردند و سر ناسازگاری گذاشته بودند اما قدرت عقلش بر احساسش می‌چربید… از مدت‌ها پیش آموخته بود پیرو عقلش باشد و احساسش را در الویت‌های بعدی زندگیش نگه دارد… غیر از این عمل می‌کرد باید ته مانده‌ی غرورش را هم به پای احساسش خرج می‌کرد و والسلام… دستی به شالش کشید… از تنظیم بودنش که مطمئن شد در را باز کرد و سرش را از لای در بیرون برد. خلاف تصورش جای شریفه کاظم ایستاده بود و به جای بشقاب غذا …

دانلود رمان سر به راه
5.26 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان سر به راه
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها