رمان شکلات تلخ

عنوانرمان شکلات تلخ
نویسندهپروین دروگر
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه1368
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان شکلات تلخ اثر پروین دروگر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

خانواده بیژن و مهشید، همراه با دو فرزندشان، نیما و سارا، و نوزادی که در راه دارند، زندگی خوشبختی دارند. برادر مهشید آن‌ها را برای شرکت در مراسم عروسی‌اش به شمال دعوت می‌کند. در میانه راه، مهشید دچار درد زایمان می‌شود و در لحظه‌ای از عصبانیت، سیلی به گوش نیما می‌زند. هم‌زمان، بیژن به‌طور ناگهانی ترمز می‌کند و ماشین خاموش می‌شود و دیگر روشن نمی‌شود. در همین حین، کوه ریزش می‌کند و ماشین به دره سقوط می‌کند …

خلاصه رمان شکلات تلخ

بیژن برای چندمین بار وقتی چشمانش را از هم گشود. با یاد آوردن فاجعه دوباره از هوش رفت. پرستاری که برای تعویض سرم بالای سرش حضور داشت با تأسف سر تکان داد و با خودش گفت: مرد بیچاره، امیدوارم خداوند به تو صبر بده و بتونی با این مصیبت کنار بیای راستی که سرنوشت آدما به یه مو وصله. با یک مژه بر هم زدن می‌ببینی تقدیرت عوض شد. خدا می‌دونه پس از این چطور این مرد کمر شکسته بتونه در برابر این مصیبت کمر راست کنه. خدا به دادش برسه. پرستار که زنی مسن بود بالای سر بیژن ایستاده بود و آن اتفاق را در ذهنش مرور می‌کرد. با بهوش آمدن مجدد بیژن او با لبخندی که شگرد تمامی پرستاران زبده است، او را به آرامش فراخواند. بیژن

تقاضای آب کرد. پرستار زیر سر او را بلند کرد و لیوان آب را نزدیک دهان او برد. بیژن جرعه‌ای نوشید و پس از اینکه گلویش را مرطوب کرد با صدایی که از اعماق چاه بر می‌خاست گفت: چی به سر زن و بچه‌هام اومده، اون‌ها کجا هستند؟ تو رو خدا به من راستش رو بگید. پرستار که سعی در خونسرد نشان دادن خود داشت با تبسم گفت: همه اون‌ها حالشون خوبه. فقط یه خورده دچار شکستگی استخوان شدند که مداوا خواهند شد. در حالی که رعشه تمام وجود بیژن را در بر گرفته بود به دستان پرستار چسبید و با درماندگی گفت: شما داری دروغ میگی ماشین به داخل دره سقوط کرد، امکان نداره اون‌ها زنده مونده باشن. پرستار به آرامی دستان او را رها کرد و گفت: چرا چنین

فکری می‌کنید، خود شما به جز جراحت اندکی که دیدید، مشکل دیگه‌ای نداری؟ تا دو سه روز دیگه همگی از اینجا مرخص می‌شین. بیژن که تا حدودی امیدواری پیدا کرده بود گفت: یعنی باور کنم مهشید عزیزم حالش خوبه، باور کنم که بچه‌های قشنگم سالم هستند… شما اون‌ها را از نزدیک دیدید نیما و سارا رو میگم. پرستار با شنیدن اسم آن‌ها یک لحظه چهره‌اش در هم شد، اما قبل از اینکه باعث شک بردن بیژن شود با دستپاچگی گفت: آره اون‌ها در بخش اطفال بستری هستند و به زودی اون‌ها رو می‌بینی. بیژن مثل کسی که پس از سال‌ها حافظه‌اش را به دست آورده باشد از جا پرید و گفت: راستی بچه به دنیا اومد؟ دوقلوست مگه نه؟ این بار پرستار با ذوقی که …

دانلود رمان شکلات تلخ
5.3 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان شکلات تلخ
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها