رمان ساعت های خواب رفته

رمان ساعت های خواب رفته 1
عنوانرمان ساعت های خواب رفته
نویسندهتبلور (زهرا باقر زاده)
ژانرعاشقانه، انتقامی
تعداد صفحه609
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

دانلود رایگان رمان ساعت های خواب رفته اثر تبلور (زهرا باقر زاده)

دانلود رمان ساعت های خواب رفته اثر تبلور (زهرا باقرزاده) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستان روایت زندگی هوریا دختر یک خانواده نظامی، مذهبی و گرم و صمیمی است که در دهه شصت و اوج جنگ زندگی را سپری می کنند، هوریا ناخواسته طعمه جاویدی می شود که خانواده اش از سران گروهک تروریستی هستند و پدرش بدست نیروهای ایرانی اسیر شده است، جاوید در هیبت یک جوان بسیجی به هوریا نزدیک می شود تا به این وسیله بتواند وارد خانه و زندگی سرگرد تقوی بشود …

خلاصه رمان ساعت های خواب رفته

به بارش برفی که از سر شب شروع شده بود خیره شدم… یک ماه از اون انفجار گذشته بود و فقط از خونه سعیده یک خرابه مونده بود… و اسم این کوچه که نام بابای شهیدش خورده بود… مامان سعیده هم که همه میگفتن معجزه بوده از زیر آوار جون سالم به در برده با داداش کوچیکش رفت روستا… و از سعیده فقط یک اسم شهیده موند یک حجله گلی که براش درست کردن..
و شعرها و متن های پر سوزی که سر صف واسه بچه ها خونده می شد… و من موندم… و خیابون های یخ بسته این کوچه ها

بدون سعیده… و نگاه های غمبار علی… مامان در گوش خانجون پچ پچ کرد. خانجون سر تکون داد. _هوریا مادر ابجی حوات زنگ زده یک چند روز بری خونشون آقا جمال هم میاد دنبالت… نگاهم از پنجره گرفتم: نه بگین درس دارم… مامان عاطی براق شد تو صورتم: مادر جان خودم اجازه تو از ناظمت میگیرم برو خونه
حوا… سرد و صامت نگاهش کردم… دفتر و کتاب هامو برداشتم از اتاق بیرون رفتم. صدای مامان عاطی رو می شنیدم که با گریه می گفت الهی بمیرم بچه ام… و خانجون که با صدای اروم

می گفت: _زن جعفر آقا یک دعا ده خوب سراغ داره بیا ببریمش
پیشش.‌‌‌‌‌.. یک دعایی واسش بگیره… لب هام لرزید… من هیچی نمی خواستم نه دعا نه دوا فقط می خواستم تنها باشم… همون موقع صدای در آمد. مقنعه مشکی مو سر کردم و به طرف در رفتم… در باز کردم و رضا رو دیدم… تمام حسی که بهش داشتم انگاری پریده بود… مرگ سعیده… یک روی دیگه زندگی رو بهم نشون داده بود… بدون اینکه نگاهش کنم سلام کردم. تا خواستم برم… استین مانتوم گیر کرد. با بهت به انگشت هاش نگاه کردم

که گوشه استین مانتوم لابه لاش بود.. _می خوام باهات حرف بزنم.. برای یک لحظه ته دلم داغ شد. لب گزیدم. سر به زیر گفت..
سر چهار راه کنار دکه تلفن… و دوباره رفت بیرون… به سختی داخل خونه شدم مامان پرسید: _کی بود..؟ با صدای که می لرزید گفتم: _آقا رضا بود… مامان اهانی گفت و دسته چرخ خیاطی رو چرخوند. چادرم سر کردم و از خونه خارج شدم.. تمام حواسم به کیوسک تلفن زرد رنگ بودو بعد یک ماه انگاری یادم رفت به خونه خرابه سعیده نگاه کنم… تمام وجودم می لرزید… تمام نگاهم…

دانلود رمان ساعت های خواب رفته
1.86 مگابایت
PDF
لینک کوتاه :
اگر برای دانلود مشکل دارید لطفا گزارش ارسال کنید تا در اسرع وقت لینک دانلود اصلاح شود.
گزارش مشکل دانلود از سایت
فقط کاربران سایت امکان ارسال گزارش را دارند
اگر شما نویسنده رمان ساعت های خواب رفته هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

خرید رمان های فروشی

همراه ما در کانال تلگرام رمان بوک شوید!
هوادار ما در اینستاگرام رمان بوک باشید!

نقد و بررسی شما درباره رمان ساعت های خواب رفته

لطفا پس از مطالعه رمان ساعت های خواب رفته نظر خود را برای دیگر کاربران بنویسید.
از ارسال نظر به زبان انگلیسی یا نوشتن فینگلیش پرهیز کنید.
تمام نظرات توسط تیم مدیریت رمان بوک بررسی شده و پاسخ داده می‌شوند.
اشتراک در
اطلاع از
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: نمیشه متن رو انتخاب کنی
کانال تلگرام رمان بوک پیج اینستاگرام رمان بوک