رمان شهر آشوب

رمان شهر آشوب 1
عنوان شهر آشوب
نویسندهفاطمه اشکو
ژانرعاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحه478
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

دانلود رایگان شهر آشوب اثر فاطمه اشکو

رمان شهر آشوب 3

دانلود رمان شهر آشوب اثر فاطمه اشکو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

نقش آفرینی دو قطب منفی در داستان، نکته حائز اهمیتیست، ماجرای زندگی دختر رها شده از اجتماع و خوب بودن که چیزی برایش مهم نیست، چون به هر آنچه که میخواسته دست بافته: شهرت، زیبایی، پول و زندگی و … دختری به نام رها، خوشحال نیست چون به هدفی که مد نظرش است نرسیده تا اینکه سام (سامان) قطب مثبت، ددندانپزشکی خوش خلق و مومن با عقاید مذهبی خاص خودش که هیچ جایی برای دنیای رهای داستان نداره …

خلاصه رمان شهر آشوب

به محض رسيدنمون به خونه ي پدري آرام سيل فاميل خانوم به سمتمون هموار شد… دست هاي آرام به دست هام قالب و نگاهش با نگاهم به سالن منزلشون خيره…. از دايی گرفته تا عمو و عمه و خاله و فاميل هاي دور…. خانواده ي آرام خانواده ي بزرگ و تحصيل كرده ي اصالتا كرد بودن… اما از خيلی وقت پيش در تهران اسكان كرده بودن و اونجا مسكن گزيده بود… پدر آرام سال ها پيش از دنيا رفته بود و آرام از هركدوم ملك خويشاوندي فقط يه دونه ارث بردار بود… يه مادر… فقط يه خواهر به اسم دلارام كه اصفهان درس ميخوند و الان تو اين مهمونی حضور نداشت…. يه خاله به نام منير،

ليسانس مامايی بود و مجرد…. يه عمه به نام نسرين، ۵۵ساله بود، كرج زندگی مي كرد، شوهرش نظامی بود و بسيار با انظباط در امور مختلف… يه پسر عمه به نام پيمان كه با وجوده ۳۵سن، تمام وقتشو به گيم نتی كه پدرش براش داير كرده ميگذرونه… يه عمو به نام ايرج كه با وجوده سن ۵۰ هنوز ازدواج نكرده… كارخونه دار بزرگ و به نامی تو تهران … يه دايی به نام مهدي كه با همسرش تنهايی تو كرمانشاه زندگی ميكنن و دو تا پسر دوقلو به نام شهرام و شهروز دارن… مژده خانوم مادره آرام به سمتمون خيز برداشت و با متانت تمام دستمو فشرد…  _خوش اومدين… سرمو تكون دادم و با لبخند

گفتم: _خواهش ميكنم …وظيفه بود بانو… حلقه ي شكم آرام و لحظه ي نگريست و با بوسه اي مادرانه به روي پيراهن آرام زمزمه كرد: _اي فدات شه مادر… آرام خنديد… به واسطه ي خنديدنش شكمش تكون خورد و همه از اين صحنه غرق خنده شدن… رو به مژده خانوم با اخمی تصنعی گفتم:  _ما رو دعوت كردي رامون نميدي تو؟؟؟؟؟ راهو باز كرد و با گذاشتن دستش روي دهنش گفت: _اوا ببخشيد.. رو به آرام گفت:  _خوبی مادر؟ آرام با لبخندي جواب داد:  _خوبم مامان جان.. توخوبی؟  _سرپا نوايس مامان… بشين فدات شم… اون گفت و من تو دلم تاييد كردم اما تاييدم بی فايده بود چرا كه

دسته دسته به آرام نزديك ميشدن و حالشو از نزديك و بدون اختصار و البته با نهايت نگه داشتنش مي كردن… نفس هاي عصبيم ارام رو اذيت مي كرد… نگاهی به جانبم انداخت و دم گوشم طوري كه كسی متوجه نشه گفت:  _خوبم سامی نگران نباش… پام خسته شد به كسی توجه نميكنم… اخم كردم.. بی اراده… _باشه پس راحت باش… دستمو گرفت… انگشت كوچيكمو فشار داد… اين كارش هميشه آرامش رو به قلبم ميرسوند… اون قول و عشق با فرجامون رو به رخم مي كشيد… دوباره صداي همنامش: تو بدون من جايی نميرفتی…

دانلود رمان شهر آشوب
1.6 مگابایت
PDF
لینک کوتاه :
اگر برای دانلود مشکل دارید لطفا گزارش ارسال کنید تا در اسرع وقت لینک دانلود اصلاح شود.
گزارش مشکل دانلود از سایت
فقط کاربران سایت امکان ارسال گزارش را دارند
اگر شما نویسنده شهر آشوب هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

خرید رمان های فروشی

همراه ما در کانال تلگرام رمان بوک شوید!
هوادار ما در اینستاگرام رمان بوک باشید!

نقد و بررسی شما درباره شهر آشوب

لطفا پس از مطالعه شهر آشوب نظر خود را برای دیگر کاربران بنویسید.
از ارسال نظر به زبان انگلیسی یا نوشتن فینگلیش پرهیز کنید.
تمام نظرات توسط تیم مدیریت رمان بوک بررسی شده و پاسخ داده می‌شوند.
اشتراک در
اطلاع از
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Helma2019
1 سال قبل

با احترام به نویسنده، چون دوست داشتن یک رمان سلیقه ای هست، من دوست نداشتم

error: نمیشه متن رو انتخاب کنی
کانال تلگرام رمان بوک پیج اینستاگرام رمان بوک