دانلود رایگان رمان من تو او دیگری اثر سروناز روحی (دختر خورشید)
دانلود رمان من تو او دیگری اثر سروناز روحی (دختر خورشید) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
مهندس آرمیتا آرمند دختری خود ساخته است که شرکت بزرگ مهر که ارائه دهنده تجهیزات پزشکی هست را مدیریت میکند، افکار خاصی دارد، سعی میکند روشنفکر باشد و فکر میکند که عشق به هیچ وجه وجود ندارد و هیچ وقت عاشق نمیشود، اما با کسی اشنا میشود که …!!!
خلاصه رمان من تو او دیگری
کیفش را در اتومبیلش پرت کرد. پس مدیر عامل شرکت بود… با آن فیس وافاده اش… نمیدانست چرا اینقدر از نگاه و حرکاتش بدش آمده بود آن هم فقط در یک لحظه…. صبح در پارکینگ هم اگر محتاط تر عذرخواهی میکرد یا حداقل نگاهش میکرد و چشم در چشم عذرخواهی میکرد… یا کلا با چشم غره و از بالا به پایین نگاهش نمیکرد الان اینقدر میل نداشت دو دستی خرخره اش را بگیرد و خفه اش کند. از آن دخترهای مغرور و پر فیس وافاده و تیتیش بود. گاز کمری اش را گرفت و در حالی که هندزفری اش را
روشن میکرد و صدای ضبط را کم میکرد صدای مازیار در گوشش پیچید. مازیار: بله؟ برانوش: بله و مرض این کی بود دیگه. مازیار با تعجب گفت: کی کی بود؟ برانوش: سرکارخانم مهندس آرمیتا ارمند؟ چقدر اسم یخی دارد… دقیقا تنها صفتی که به شخصیتش هم میداد با خودش فکر کرد.. وقت ندارم.. به درک.. من خودم به هزار نفر وقت میدم… شنبه… به همین خیال باش! با داد گفت: این که همون همسایمونه؟ مازیار با خنده گفت: خوب باشه… مگه چیه؟ برانوش حرصی گفت: تو به من ادم معرفی کردی؟ اینکه عین
سگ پاچه میگیره؟ مازیار: اولش اونطوریه.. میخواد زهر چشم بگیره.. بعد درست میشه.. و با خنده گفت: چی بهت گفت؟ برانوش با حرص گفت: حالا یه عمرم باید تو خونه تحملش کنیم؟ مازیار دستم بهت برسه میکشمت… مازیار خندید و گفت چیه؟ بد زده تو برجکت… نگران نباش… دختر بدی نیست… فقط یه خرده بد قلقه… برانوش: این همونه که میخواستی بگیریش؟ مازیار با خنده گفت: من که نه… مامانم میخواست برام بگیرتش… برانوش با داد گفت: مگر دستم به مامانت نرسه… این خونه بود به ما معرفی کرد؟ …