دانلود رایگان رمان مرد کوچک اثر سروناز روحی (دختر خورشید) و ماهرخ.ش
دانلود رمان مرد کوچک اثر سروناز روحی (دختر خورشید) و ماهرخ.ش به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
میلاد که در هفت سالگی تصادف میکند، سیزده سال درکما بوده و تمام دوران کودکی اش را در خواب سپری کرده، حالا با ظاهری مردانه و باطنی کودک از خواب بیدار شده، پر از ترس و حراس از دنیایی که هیچ از آن نمیداند، مردی کوچک که نباید انتظار داشت مردانه رفتار کند …
خلاصه رمان مرد کوچک
رویا در مسیر بازگشت دلش شور میزد و رو به محمد گفت: نمیدونم چرا انقدر دلم شور بچه ها رو میزنه محمد تو رو خدا زودتر برو هرچی بهت میگفتم بلند شو واسه چی روتو میکردی اون طرف باز مامان جونتو دیدی هوایی شدی؟ محمد کلافه از بحث های همیشگی رویا گفت: عزیزم میشه انقدر بحث نکنی الان میرسیم! وقتی به خانه رسیدند محمد پیاده شد تا ماشین را به داخل ببرد. وقتی دید درِ خانه بازمانده ترسید و نگران بچه ها شد فوری داد زد: مازیار میعاد میلاد… بچه ها… رویا سرش را از پنجره بیرون آورد
و گفت: چیه انقدر داد میکشی محمد نصفه شبی صدای همسایه هارو در میاری… محمد گفت: رویا در خونه بازه بچه ها نیستن. رویا حس کرد قلبش در یک لحظه ایستاد با خود گفت خدایا خودت بخیر بگذرون بیخود نبود دلم به شور افتاده بود. با شنیدن صدای تلفن محمد با عجله خودش را به داخل خانه رساند. -الو؟ بله؟ -بله بفرمایید؟ -بیمارستان؟! نفهمید چطور آدرس را گرفت و خودش را به ماشین رساند. رویا با دیدن چهرهی وحشت زدهی شوهرش با گریه گفت: چی شده محمد بچه هام کجان؟ دِ یه حرفی بزن؟!
رویا ساکت شو الان وقت گریه زاری نیس فقط بشین از بیمارستان زنگ زدن میلاد… تا اسم میلاد را شنید رنگش پرید و با بی حالی خودش را به ماشین رساند. در طول مسیر محمد تمام حرصش را روی پدال گاز خالی کرد. وقتی به بیمارستان رسیدند میعاد و مازیار خودشان را فوری به پدر مادرشان رساندند و با گریه حرف میزدند. محمد عصبانی سرشان داد زد: ساکت شید، درست تعریف کنید چی شده؟ آرش سعی کرد او را آرام کند و گفت: آروم باشید آقای مهدجو و شروع کرد به تعریف ماجرا… رویا حس میکرد هر لحظه …
این رمان ادامه نداره؟ قاعدتا باید جلد دوم داشته باشه. قشنگ بود ولی بی سرانجام!!!!