دانلود رایگان رمان پاد ساعتگرد اثر سروناز روحی (دختر خورشید)
دانلود رمان پاد ساعتگرد اثر سروناز روحی (دختر خورشید) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بتی معززی دختری ۲۲ ساله است که مادرش (فرحناز) با پسر خالهی مادری خودش به اسم نورالدین ملک آرا که بسیار ثروتمندست ازدواج کرده و پدرش داریوش که به زندان افتاده، بتی به همراه دوستش شیدا در یک شرکت لوازم آرایشی مشغول به کار هستند که رئیس آنها با بالا کشیدن پول بتی و دوستش و مردم فرار میکند و از آن طرف فاروق پسرعموی بتی که صاحب خانهی بتی و پدرش داریوش هست، او را از خانه بیرون می کند، به این سبب است که پای بتی به عمارت ملک آراها باز میشود …
خلاصه رمان پاد ساعتگرد
نجم الدين” نگاهم به سقف بود، به شاپرکی که یک بالش به مهتابی گیر کرده بود و نمیتوانست خلاص شود. به تقلایش نگاه میکردم و بال بال زدن هایش و تلاشش برای خلاصی برایم بی حد و اندازه آشنا بود. تقهای به در خورد ساعدم راروی پیشانی گذاشتم بلند گفتم: بفرمایید. در اتاق باز شد و پرستاری داخل آمد: جناب ملک آرا، خانم اسکویی اومدن، اجازه ملاقات میدین؟ -اگر ممکنه بهشون بگین مساعد نیستم. -اساعه قربان. در را که بست صدای هق هق های نازان را تشخیص دادم، چشم روی هم گذاشتم که در بی تقه
باز شد و بعد هم بسته شد. لای پلکم را باز کردم دست هایش را توی جیبهایش فرو کرده بود و من را تماشا میکرد. لبخندی زدم: واقعا به این استراحت اجباری نیاز دارم. -دارم کارای ترخیصتو انجام میدم خواهشا اذیتم نکن. این توفیق اجباری رو نمیخوام در هیچ شرایطی از دست بدم. قدمی در طول اتاق برداشت و گفت: نجمالدین من واقعا به خواب احتیاج دارم. چپ چپ نگاهم کرد و من مستاصل گفتم: حتی اگر لازمه حاضرم ادا در بیارم که چقدر مریضم. -محض رضای خدا یه خراش هم برنداشتی مادرتاج نگرانته. نگرانی؟
چه احساس غریبهای هیچ چیزی از این حس و حال سر در نمیآوردم کسی برای کسی نگران شود؟! چه رنگی بود این احساس؟ چه بویی داشت؟ چه حال داشت؟ جلو آمد، دستش را لبه تخت گذاشت و کمی رویم دو لا شد و گفت: با کی لجبازی میکنی؟ سرم را رو بالش جابه جا کردم: به این حال خوب نیازمندم. لطفا تنهام بذار. مستقیم به صورتم خیره شد لبخندی زدم: دلم میخواد روزها، هفته ها سال ها به این حال بمونم. سری تکان داد: مسئولیت رو به کی واگذار می کنی؟ چرا این مسئولیت همیشه به روی شانه های من بود؟! …
واقعاااا واقعاااا خیلی خیلی رمان خوبی بود پیشنهادش میکنم عالی بود تنها چیزی که یکم اذیتم میکرد خیلی پیچیده بودن داستان بود بعضی جاها واقعا نفهمیدم چه اتفاقی افتاد اما به هر حال عالی بود شخصیت های «نجمالدین» و «نظامالدین» فوقالعاده بودن.
ممنون از خانم روحی
عالی بود مطمئن باشید زمین نمیزاریدش
خیلی رمان قشنگی بود تا اخرین خطش با ذوق خوندم
خدایی خیلی خوشم اومد از این رمان
چیزی که برام خیلی جذاب بود این بود که هرپارتی که جلو میرفتم چیزهای جذابی از گذشته ملک آرا آشکار میشد و همین باعث شد که سه روزه داستان رو تموم کنم
طرز نوشتن هم خیلی برام جذاب بود طوری که درحال داستان اتفاق میوفتاد ولی گذشته رو هم دربر داشت
از شخصیت نظام خیلی خوشم اومد ، قطعا یه مرد بازشماری خاکستری و کلاه شاپو و کت و شلوار مارک با دستکش چرمی و پالتو روی دوشش تا آخر توی ذهنم میمونه
و مثل رمان های آبکی نبود که یه دختر و پسر از هم متنفر باشن و بعد عاشق هم باشن و از این مسخره بازیا که ته داستان از اولش مشخص باشه ، خیلی کنجکاوم میکرد برای پارت بعدی
تنها چیزی که یکم تو ذوق میزد این بود که بتی مدام در دسترس نظام بود و به قول معروف یکمی آویزون بود
ولی دومین رمانی هست که قطعا یکبار دیگه میخونم
ممنون از نویسنده خانم روحی
انگار کتاب از روی سریالای آبکی ترکی نوشته شده بود ،داستان اصلا انسجام نداشت و معلوم نبود چی به چیه فقط خواسته بود بگه وای اینا چقدر پول دارن و نوادگان قجری هستن من که درکش نکردم
به صورت کاملا موذیانه، زیر پوستی و حرفهای انواع خیانت (شوهر به زن،برادر به برادر ،خواهربه خواهر)،لواط،تجاوز،دزدی، و……آموزش میده ،حیف این نوسنده توانا با ذهن کاملا بیمار 🫤🫤
دوستانی که عقاید مذهبی دارند نخونند ،چون به شدت و کاملا موذیانه به دین و اعتقادات مذهبی توهین شده ،واقعا متاسفم
عالی بود چرا میگین بد؟! من رمان خونِ قهاریم
البته کلا کتاب خونم کتب خانوم روحی عالیه
پیشنهاد میدم 🤗
من لذت بردم
این رمان هم مثل نبض خاموش و تشریفات و دردم و رسوب فوق العاده بود رمان های خانم روحی همیشه حرف تازه ای برای گفتن دارند
رمانی با قلم قوی و پخته نبود! شاید برای نوجوان های تازه کار جالب و قوی باشه ولی کسی که سالها رمان خونده رو قانع نمیکنه
:///
واقعا؟
اگه رمانی خوندی که میدونی به درد بزرگسال ها میخوره معرفی کن منم دنبالشم دلم نمیخواد رمان آبکی بخونم
رمان پرواز ققنونس و نیلوفر آبی رو بخون خیلی به دردت میخوره
رمان هبوط فاطمه حیدری رو بخون
کاش کمی به اصول و عقاید مذهبی هم احترام گذاشته بود. حس خوبی از خوندن رمانهایی که اخلاقیات رو زیر پا میذارن ندارم.
آخرش نامفهوم و یهویی تموم شد با یه بچه ی حرامزاده!
خب میتونی اینطور رمان هارو نخونی عزیزم ,نمیشه همه چیز رو طبق عقاید خودتون بخواید عوض کنید که. مطابق سلیقه و عقیده شما هم رمان داریم که بهتون حس خوب بدن 🙂
اینطور رمان هارو هم بذارید برای امثال من که عقایدمون با شماها متفاوته:)♡
وقتی رمان رو خوندم متوجه این تفاوت شدم. در ضمن نظرات یعنی منم میتونم به عنوان خواننده نظرم رو عنوان کنم وگرنه که در قسمت توضیحات (خوانندگان مخصوص) درج میشد !
شما گفتی حس خوب ندارم از خوندن اینطور رمان ها منم راهکار دادم بهتون😊 جایی تو کامنت من گفته نشده که نمیتونید نظر بدید. این شمایید که جبهه گرفتید دوست عزیز. من نظرمو خیلی خیلی محترمانه گفتم بدون توهین😌
همه حق نظر دارن، به عقاید بقیه احترام بزارید. تا یه نظری مخالفتون بود جبهه نگیرید. ببخشید البته قصد توهین ندارم
سلام دوست عزیز . به خودشون هم جواب دادم. من اشاره ای به این نکردم که حق نظر ندارن 🤔 اون عبارت ( به عقاید بقیه احترام بزارید) هم اینجا برای کامنت من کاربردی نداره چون من حتی راهکاری مطابق با عقایدشون بهشون گفتم.☺️
نظرم رو گفتم چون (همه حق نظر دارن)😉
شما اگر اذیتی نخون
منتظر نظر بچگانهی شما بودم😏
شما دینی و قرآن بخون
خاب تو که دوست نداری اول راجب رمان تحقیق کن بعد بخون چرا الکی ایراد مگیری
بسیار بسیار عالی
ولی جیگرم خون شد تا بفهمم کی به کیه و چی به چیه
وای رمان خبلیی عالیه ولی منم عصبی شدم نمیفهمم چی ب چیه میشه لطفا ی خلاصه ازشو بگی
کی ب کیه چی ب چیه😂💕
نویسنده ی ماهر و پخته ای هستند، مضمون جذاب و پایان دلپذیر.. لذت بردم
رمان های زیادی خوندم با اختلاف بهترین رمان ها با قلم قوی مختص خانم روحی هستن
جدا از اینا خواهش میکنم بگید فقط من نیستم که رسما عاشق یه شخصیت داستانی شدم لعنت بهتون من یک عدد نظام الدین ملک آرا میخوامممم😭😭
شخصیتهای محکم و قوی همیشه تو ذهن آدم موندگار میشن…مثل نظام😊
عااالییی بوودد بی نظیر خاص و رمانتیک عاشق نظام شدم 😍😍😍😍 قلمتون حرف نداره و بی نهایت زیبا احساسات رو بیان میکنید
رمان بسیار زیبایی بود .فقط ای کاش آخرین فصل رو بیشتر تشریح میکردید
رمان بسیار زیبایی بود دوستش داشتم از اون دست رمان هایی هست که دلم براش تنگ میشه
موفق باشید
رمان خوبی بود
بسیار زیبا بود دوستش داشتم.
بسیار زیبا بود
رمانی بود که هم باهاش خندیدم و باهاش گریه کردم حرف نداشت:)این داستان و همیشه مرد چشم خاکستری و دختر مو مشکی یادم میمونه:)
عالی بود👍👍
اوایل رمانم..فوق العاده گیرا و زیبا نوشتن..قلم نویسنده عزیز ماندگار
سلام ادمین جان تو رو خدا هرشب یه رمان بزار. مرسی از سایت خوبتون